فیک:"تو کی باشی؟"۱۶
_ای جانگ هوسوک بی شرف...
+فقط خدارو شکر کن که داشتم به بدبختیام فکر میکردم!
_یعنی نمیریدی؟
+نه احمق! کمربندم بستس!
ا.ت نگاهشو به سمت پایین برد و..:
اوه مای گاد..
+دخترهی هیز به چی زل زدی!
_قشنگ هرکی بیاد زیرت راحت پارس...راه برگشتی نیست...
+کاری نکن که از هیز بازیات پشیمونت کنم! بفرما بیرون!
_قصد نداشتم بمونم!
که یهو صدای قفل شدن در نگاهشونو به سمت هم برگردوند...
_+نه!
_یونگی چیکار کردی...
+منکه تا قبل اومدن تو اینجا نشسته بودم! منو سننه!
_همش کار اون رفیق چلغوزته!
+چ.چ.چی؟ هوسوک؟
_مگه جز اون کسیم رفیق تو میشه! مین نچسب!
+پسرهی عوضی...
.
.
.
یه سری به گذشتهی جونگ کوک بزنیم..:
"نه مامان! نرو!...تنهامون نزار!
×تو دیگه به من احتیاجی نداری! به قدر کافی بزرگ شدی!با پدرت زندگی کن!
"ولی مامان...
×هیچی نگو جونگ کوک! دیگه جای من توی این خونه نیست!
&بورایااااا نرو! خواهش میکنم التماست میکنم نرو!
با هر اشک مرد بینوا که برای نرفتن عشقش زجه میزد غرورش بیشتر خورد میشد.
پسر کوچولوی هشت ساله خیلی برای بی مادر شدن کوچیک بود...!
×ولم کن! مردک بدبخت...منو از خونهی عیونی آوردی و حالا به این روز انداختیم؟
&عزیزم...قول میدم کارخونه رو سر پا کنم...فقط مارو تنها نزار..!
×هع...دیگه خیلی دیره! برگه های طلاقو امضا کن! برای ازدواجبا جان بهشون نیاز دارم!
با بسته شدن در
قلب مرد
و احساسات اون پسر بچه
پاره پاره شد..!
.
.
.
(ادامه دارد...)
شرایط پارت بعد:۷۰ تا کامنت و ۸۵ تا لایک
کامنتا کمه چون باید بدون تکرار باشه و هر کس نظرش پیشنهادش یا انتقاداتشو بنویسه:)
چرت و پرت قبول نمیباشد فرزندانم
تقلا نفرمایید♡
+فقط خدارو شکر کن که داشتم به بدبختیام فکر میکردم!
_یعنی نمیریدی؟
+نه احمق! کمربندم بستس!
ا.ت نگاهشو به سمت پایین برد و..:
اوه مای گاد..
+دخترهی هیز به چی زل زدی!
_قشنگ هرکی بیاد زیرت راحت پارس...راه برگشتی نیست...
+کاری نکن که از هیز بازیات پشیمونت کنم! بفرما بیرون!
_قصد نداشتم بمونم!
که یهو صدای قفل شدن در نگاهشونو به سمت هم برگردوند...
_+نه!
_یونگی چیکار کردی...
+منکه تا قبل اومدن تو اینجا نشسته بودم! منو سننه!
_همش کار اون رفیق چلغوزته!
+چ.چ.چی؟ هوسوک؟
_مگه جز اون کسیم رفیق تو میشه! مین نچسب!
+پسرهی عوضی...
.
.
.
یه سری به گذشتهی جونگ کوک بزنیم..:
"نه مامان! نرو!...تنهامون نزار!
×تو دیگه به من احتیاجی نداری! به قدر کافی بزرگ شدی!با پدرت زندگی کن!
"ولی مامان...
×هیچی نگو جونگ کوک! دیگه جای من توی این خونه نیست!
&بورایااااا نرو! خواهش میکنم التماست میکنم نرو!
با هر اشک مرد بینوا که برای نرفتن عشقش زجه میزد غرورش بیشتر خورد میشد.
پسر کوچولوی هشت ساله خیلی برای بی مادر شدن کوچیک بود...!
×ولم کن! مردک بدبخت...منو از خونهی عیونی آوردی و حالا به این روز انداختیم؟
&عزیزم...قول میدم کارخونه رو سر پا کنم...فقط مارو تنها نزار..!
×هع...دیگه خیلی دیره! برگه های طلاقو امضا کن! برای ازدواجبا جان بهشون نیاز دارم!
با بسته شدن در
قلب مرد
و احساسات اون پسر بچه
پاره پاره شد..!
.
.
.
(ادامه دارد...)
شرایط پارت بعد:۷۰ تا کامنت و ۸۵ تا لایک
کامنتا کمه چون باید بدون تکرار باشه و هر کس نظرش پیشنهادش یا انتقاداتشو بنویسه:)
چرت و پرت قبول نمیباشد فرزندانم
تقلا نفرمایید♡
۱۱۶.۰k
۲۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.