پارت ۵ تنها با تو
یه هودی سیاه برداشتم بایه شروار پاره پوشیدم رفتم پایین به تهیونگ گفتم اماده شه اه چقد حالم بد میشد که اسم عروسی با اینو بشنوم موبایلمو برداشتم نشستم رو مبل دیدم ته بایه شدوار اسلش ویه پیرهن گشاد پوشیده بود
ته - خوب شدم
-افتضاح
ته- ضد حال بریم نمیدونستم همه لباساتو مشکی میخری /ت
-خوب که چی حالم خوب نیست ولم کن رفتیم سمت ماشین سردم بود کلاه هودیم رو گذاشتم سرم الان کاملا مثل دخترای افسرده بودم حالم خیلی بده وارد مغازه لباس فروشی شدیم دخترایی میدیدم که با دوست پسرشون پاین بالا میپرن و خوش حالن اشک از چشام سرازیر شد چرا باید اجباری باشه از بچگیم بدبخت بودم تهیونگو دیدم که مثل من تو خودش بود انگار دلش واسه یکی تنگ شده شاید دوست دختر داره !
خدمت کار - خانم ببینید این براتون خوبه بگیرید اونجا پرو برید عوض کنید اقای کیم شما هم همراهشون برید .
ته - 😐 کجا ؟
- اتاق پرو نمیخاد خودم مشکلی ندارم و عوض میکنم یه لباس عروس تمام سنگ رنگش صورتی بود خیلی قشنگ بود ولی من نمیخوام یه تاج انتخاب کردیم چنتا لباس خونگی و یه حلقه که یه الماس تراشیده روش بود
ته - حالت خوبه گفتم که جدا میشیم نترس من دوست دختر دارم به تو علاقه ای ندارم
- باشه بردنم ارایش گاه یه ارایش خیلی ساده کردمو رفتم پاین لباسامو پوشیدم ( عکسشو میزارم ) رفتیم خونه پدر اونجا ( پدر کسیه که عقدشون میکنه ) منو تهیونگ دستای همو گرفتیم و پدر گفت
پدر - دخترم شما قبول میکنید
- اشکام جاری شد بب بله پدر
پدر - خب پسرم شما چی
ته - ببله
- چشماش قرمز بود سرش می لرزید عصبانی بود هی ته حالت خوبه
ته - اره خوبم
پدر- شما رو زنو شوهر اعلام میکنم میتونید همو بوس کنید
-تهیونگ تو شک بود بوسه کوتاهی به لباش کردم اشکام تمامی نداشت رفتیم خونه من حالم بد بود تو فکر این بودم خود کشی کنم چون ممکن بود تهیونگ عاشقم شه و از این میترسم پس نیمه شب که ته خابید تیغو برداشتمو رفتم تو حمام درو قفل کردم
ته - تشنم شد خاستم به /ت بگم برام اب بیاره دستمو دراز کردم دیدم /ت نیست رفتم پایین دیدم در حمام قفله چراغش روشنه / ت /ت تو تو درو باز کن تروخدا به خواطر محکم درو زم در شکست دیدم /ت تو شوکه
- ته امد تو و یه سیلی بهم زد تو شک بودم که اشکام سرازیر شد
ته - خوب شدم
-افتضاح
ته- ضد حال بریم نمیدونستم همه لباساتو مشکی میخری /ت
-خوب که چی حالم خوب نیست ولم کن رفتیم سمت ماشین سردم بود کلاه هودیم رو گذاشتم سرم الان کاملا مثل دخترای افسرده بودم حالم خیلی بده وارد مغازه لباس فروشی شدیم دخترایی میدیدم که با دوست پسرشون پاین بالا میپرن و خوش حالن اشک از چشام سرازیر شد چرا باید اجباری باشه از بچگیم بدبخت بودم تهیونگو دیدم که مثل من تو خودش بود انگار دلش واسه یکی تنگ شده شاید دوست دختر داره !
خدمت کار - خانم ببینید این براتون خوبه بگیرید اونجا پرو برید عوض کنید اقای کیم شما هم همراهشون برید .
ته - 😐 کجا ؟
- اتاق پرو نمیخاد خودم مشکلی ندارم و عوض میکنم یه لباس عروس تمام سنگ رنگش صورتی بود خیلی قشنگ بود ولی من نمیخوام یه تاج انتخاب کردیم چنتا لباس خونگی و یه حلقه که یه الماس تراشیده روش بود
ته - حالت خوبه گفتم که جدا میشیم نترس من دوست دختر دارم به تو علاقه ای ندارم
- باشه بردنم ارایش گاه یه ارایش خیلی ساده کردمو رفتم پاین لباسامو پوشیدم ( عکسشو میزارم ) رفتیم خونه پدر اونجا ( پدر کسیه که عقدشون میکنه ) منو تهیونگ دستای همو گرفتیم و پدر گفت
پدر - دخترم شما قبول میکنید
- اشکام جاری شد بب بله پدر
پدر - خب پسرم شما چی
ته - ببله
- چشماش قرمز بود سرش می لرزید عصبانی بود هی ته حالت خوبه
ته - اره خوبم
پدر- شما رو زنو شوهر اعلام میکنم میتونید همو بوس کنید
-تهیونگ تو شک بود بوسه کوتاهی به لباش کردم اشکام تمامی نداشت رفتیم خونه من حالم بد بود تو فکر این بودم خود کشی کنم چون ممکن بود تهیونگ عاشقم شه و از این میترسم پس نیمه شب که ته خابید تیغو برداشتمو رفتم تو حمام درو قفل کردم
ته - تشنم شد خاستم به /ت بگم برام اب بیاره دستمو دراز کردم دیدم /ت نیست رفتم پایین دیدم در حمام قفله چراغش روشنه / ت /ت تو تو درو باز کن تروخدا به خواطر محکم درو زم در شکست دیدم /ت تو شوکه
- ته امد تو و یه سیلی بهم زد تو شک بودم که اشکام سرازیر شد
۲۲.۰k
۱۸ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.