{عشق کیوت}💙
{عشق کیوت}💙
₽6
از زبان ا.ت
باهم سه تایی بدو بدو رفتیم سمت اتاق پدرم ک دیدم تمام پرستارا جمع شدن دورش
آ.ت: چی....چیشده چیکار دارین میکنین بابا باباااااا(داد)
کوک: آ.ت آروم باش چیزی نیست
آ.ت: ینی چی چیزی نیس نگا کن چجوری دارن میرن تو اتاق اون دستگاه لعنتی چرا اون صدارو میده(با داد)
(بچه ها من دیگ نمیگم از زبان آ.ت مثلا از زبان کوک میگم ویو آ.ت یا ویو کوک مثل فیک قبلی)
کوک: آ.ت بیا این آب قندو بخور بهتر بشی
آ.ت: نمیخوام
ویو آ.ت
همینجوری داشتم گریه میکردم ک دیدم ی پارچه سفید کشیدن رو بابام
آ.ت: و..وا...وایسا چرا اونو کشیدید روش بهش شوک وارد کنین زود باشین بابا بابا باید بیدارشی بابا ترو خدا بیدار شو بابااااا لطفن نرو (با گریه و داد)
دکتر از اتاق اومد بیرون
دکتر : خانم متاسفانه بیمار رو از دست دادیم
آ.ت: چ....چی چی میگی با توعم زود باش برو باید زنده بمونه(باداد) من دیگ به جز اون کس دیگه ای رو ندارم (اینجارو آروم گفت)
کوک: آ.ت بهتره بریم خونه
آ.ت: اوهوم ( الان یزده ارومتر شده)
رفتیم تو حیاط منتظر موندیم تا مثلا شریک من بیاد
ویو تهیونگ
دلم برای آ.ت سوخت دختر به این خوشگلی نباید اینجوری تنها میموند البته اکر قبول کنه با جیمین ازدواج کنه مطمئنم میتونه قلبشو تصاحب کنه اوفففف خدا نگا کن دارم چیا برا خودم میبافم
آ.ت: ببخشید آقای کیم
تهیونگ: تهیونگ صدام کن
آ.ت: تهیونگ پس بابام چی میشه
تهیونگ: کارای پدرتو من و کوک انجام میدیم نگران نباش
آ.ت: باشه
داشتیم صحبت میکردیم ک جیمین اومد...........
پارت بعدو تا ۲۹۰ تاییمونونکنین نمیزارم
💜🇰🇷좋아해요
₽6
از زبان ا.ت
باهم سه تایی بدو بدو رفتیم سمت اتاق پدرم ک دیدم تمام پرستارا جمع شدن دورش
آ.ت: چی....چیشده چیکار دارین میکنین بابا باباااااا(داد)
کوک: آ.ت آروم باش چیزی نیست
آ.ت: ینی چی چیزی نیس نگا کن چجوری دارن میرن تو اتاق اون دستگاه لعنتی چرا اون صدارو میده(با داد)
(بچه ها من دیگ نمیگم از زبان آ.ت مثلا از زبان کوک میگم ویو آ.ت یا ویو کوک مثل فیک قبلی)
کوک: آ.ت بیا این آب قندو بخور بهتر بشی
آ.ت: نمیخوام
ویو آ.ت
همینجوری داشتم گریه میکردم ک دیدم ی پارچه سفید کشیدن رو بابام
آ.ت: و..وا...وایسا چرا اونو کشیدید روش بهش شوک وارد کنین زود باشین بابا بابا باید بیدارشی بابا ترو خدا بیدار شو بابااااا لطفن نرو (با گریه و داد)
دکتر از اتاق اومد بیرون
دکتر : خانم متاسفانه بیمار رو از دست دادیم
آ.ت: چ....چی چی میگی با توعم زود باش برو باید زنده بمونه(باداد) من دیگ به جز اون کس دیگه ای رو ندارم (اینجارو آروم گفت)
کوک: آ.ت بهتره بریم خونه
آ.ت: اوهوم ( الان یزده ارومتر شده)
رفتیم تو حیاط منتظر موندیم تا مثلا شریک من بیاد
ویو تهیونگ
دلم برای آ.ت سوخت دختر به این خوشگلی نباید اینجوری تنها میموند البته اکر قبول کنه با جیمین ازدواج کنه مطمئنم میتونه قلبشو تصاحب کنه اوفففف خدا نگا کن دارم چیا برا خودم میبافم
آ.ت: ببخشید آقای کیم
تهیونگ: تهیونگ صدام کن
آ.ت: تهیونگ پس بابام چی میشه
تهیونگ: کارای پدرتو من و کوک انجام میدیم نگران نباش
آ.ت: باشه
داشتیم صحبت میکردیم ک جیمین اومد...........
پارت بعدو تا ۲۹۰ تاییمونونکنین نمیزارم
💜🇰🇷좋아해요
۶.۱k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.