فیک جونگکوک
پارت ⁷
همشون خوشحال بودن و داشتن خوشحالی میکردن اما تازه داستان این زندگی شروع شده اخه مگه من میزارم همه چیز خوب پیش بره؟نه صد در صد
{۳ ماه بعد}
ات:جونگکوک بدو بیا
کوک:جانم چی شده
سرپا به کامپیوتر نگاه میکرد ات خم بود و همین باعث شده بود با.سنش بزنه بیرون😭😂😈
کوک:بیب بهتر نیست بشینی رو صندلی
ات که فهمید ماجرا چیه از روی شیطنت و کرم داشتن
ات:نه راحتم..کوکی به چی نگاه میکنی😈؟
کوک:چی ها؟عاها خوب میخواستی چی بگی(هنوز به خودش نیومده😂😈)
ات:د.دی شیطون😂
کوک:بد گرل تا به گا نرفتی کارتو بگو
ات:چشم...نگاه کن کشتی که برامون اسلحه هارو آورده هیچی توش نیست اما موقعی که راه افتاده بوده پر بوده
اون جوری که من توی این دوربین دیدم هیچ ادمی هم ازش بیرون نیومده
جونگکوک:یعنی چی؟یعنی هیچ ادمی نیومده و اسلحه ها نیستن...خوب؟
ات:یکی میدونسته چه زمانی کشتی راه میوفته و چه زمانی میرسه پس مطمعنن زمانی که کشتی وسط دریا بوده همه ی بارارو خالی کردن
کوک:آدمای توش چی شدن؟
ات:مطمعنن کشتنشون چون توی کشی من خودم رفتم دیدم فهمیدم که توی انبار رد خونه.. یا تازه کاره چون همه جارو تمیز نکرده یا اینکه...
کوک:از قسط میخواسته بهمون بفهمونه..
ات: دقیقا دارلینگ..
کوک:بیب تنها کسی که میتونه این کار و بکنه کیه؟..هوم؟
ات برگشت سمت کوک و کوک از کمرش گرفت و به سمت خودش ات رو آورد ات هم دستشو دور گردن کوک انداخت...
ات:عام..میدونی که توی این کارا خوب نیستم..اما توی خیلی کارا خوبم
کوک:مثلا؟
ات:عیم میخوای بگم؟
کوک:اهوم صد در صد دلم میخواد بدونم
ات:شاید بوسیدن
کوک:میخوام ببینم کارت و بلدی یا نه
صورتاشون و به هم نزدیک کردن
😈💔یاح
صلواتتتتت📿😂
هعی🤧✨
منی که قرار نیست اجازه بدم اینا هم و بوس کنن🤣💔
یهو جین در و باز کرد و اینا از هم جدا شدم عین جت
جین:هرچقدر هم سریع باشید من که میدونم شما ها میخواستید کیس برید....میخواید برم بیرون ادامه بدید😈😂فقط ادامه دار نباشه چون قرار جیمین بیاد مه اگر شماهارو ببینه دهنتون سرویسه..بای بای...من رفتمااا به کارتون ادامه بدید
جین داشت هم کرم میریخت هم داشت آروم آروم در و میبست که جونگکوک یکی از کوسن های مبل و برداشت و سمتش پرت کرد تا در و بست
ات برگشت سمت کوک و کوک سمت ات
کوک:خوب کجا بودیم؟
ات:من میرم غذا بخورم
ات داشت فرار میکرد که کوکی گرفتتش و با یه لبخند شیطون نگاهش کرد
کوک:هوم کجا میری هنوز بهم جایزه ندادی
ات:جایزه برای چی دقیقا؟
کوک:اینکه جین و پرست کردم بیرون...بعدشم تو خودت کرم میریزی بعد میخوای فرار کنی؟نه دیگه تو هنوز نمیدونی من جئون جونگ کوکم؟
ات:میشه طولانی نباشه
کوک:اگر دختر خوبی باشی...اره
ات روی نوک پاهاش رفت و لب.اشو روی لب.ای نرم کوکی گذاشت و با عشق به بوسیدن هم ادامه میدادن که جیمین اومد داخل
جیمین:اووووووو دیدم جین سریع اومد بیرون ماجرا این بود...موچ موچ موچ...چه حالیم میکنن
ات:جیمیناااااا😂💔بس کن تروخدا😂
و بله جیمین موقع ناهار شام صبحونه کلانی همش اینجوری بود😙😋موچ موچ...موچ...موچ..
خماری این پارت به عشق شماها عاشقانه زدم اوففف 😂😋
شیطونای من.حرف من..😈💜
البته خودم بد ترم😐👍
جعر آهنگ دوست پسرت خله ولت نمیکنه اوفففف
دوست پسرم خله ولم نمیکنه یکمیکه حوله..همش رو ال.کله😈💜جون😂
شرطا ۳۰ لایک
۸۰ کامنت
همشون خوشحال بودن و داشتن خوشحالی میکردن اما تازه داستان این زندگی شروع شده اخه مگه من میزارم همه چیز خوب پیش بره؟نه صد در صد
{۳ ماه بعد}
ات:جونگکوک بدو بیا
کوک:جانم چی شده
سرپا به کامپیوتر نگاه میکرد ات خم بود و همین باعث شده بود با.سنش بزنه بیرون😭😂😈
کوک:بیب بهتر نیست بشینی رو صندلی
ات که فهمید ماجرا چیه از روی شیطنت و کرم داشتن
ات:نه راحتم..کوکی به چی نگاه میکنی😈؟
کوک:چی ها؟عاها خوب میخواستی چی بگی(هنوز به خودش نیومده😂😈)
ات:د.دی شیطون😂
کوک:بد گرل تا به گا نرفتی کارتو بگو
ات:چشم...نگاه کن کشتی که برامون اسلحه هارو آورده هیچی توش نیست اما موقعی که راه افتاده بوده پر بوده
اون جوری که من توی این دوربین دیدم هیچ ادمی هم ازش بیرون نیومده
جونگکوک:یعنی چی؟یعنی هیچ ادمی نیومده و اسلحه ها نیستن...خوب؟
ات:یکی میدونسته چه زمانی کشتی راه میوفته و چه زمانی میرسه پس مطمعنن زمانی که کشتی وسط دریا بوده همه ی بارارو خالی کردن
کوک:آدمای توش چی شدن؟
ات:مطمعنن کشتنشون چون توی کشی من خودم رفتم دیدم فهمیدم که توی انبار رد خونه.. یا تازه کاره چون همه جارو تمیز نکرده یا اینکه...
کوک:از قسط میخواسته بهمون بفهمونه..
ات: دقیقا دارلینگ..
کوک:بیب تنها کسی که میتونه این کار و بکنه کیه؟..هوم؟
ات برگشت سمت کوک و کوک از کمرش گرفت و به سمت خودش ات رو آورد ات هم دستشو دور گردن کوک انداخت...
ات:عام..میدونی که توی این کارا خوب نیستم..اما توی خیلی کارا خوبم
کوک:مثلا؟
ات:عیم میخوای بگم؟
کوک:اهوم صد در صد دلم میخواد بدونم
ات:شاید بوسیدن
کوک:میخوام ببینم کارت و بلدی یا نه
صورتاشون و به هم نزدیک کردن
😈💔یاح
صلواتتتتت📿😂
هعی🤧✨
منی که قرار نیست اجازه بدم اینا هم و بوس کنن🤣💔
یهو جین در و باز کرد و اینا از هم جدا شدم عین جت
جین:هرچقدر هم سریع باشید من که میدونم شما ها میخواستید کیس برید....میخواید برم بیرون ادامه بدید😈😂فقط ادامه دار نباشه چون قرار جیمین بیاد مه اگر شماهارو ببینه دهنتون سرویسه..بای بای...من رفتمااا به کارتون ادامه بدید
جین داشت هم کرم میریخت هم داشت آروم آروم در و میبست که جونگکوک یکی از کوسن های مبل و برداشت و سمتش پرت کرد تا در و بست
ات برگشت سمت کوک و کوک سمت ات
کوک:خوب کجا بودیم؟
ات:من میرم غذا بخورم
ات داشت فرار میکرد که کوکی گرفتتش و با یه لبخند شیطون نگاهش کرد
کوک:هوم کجا میری هنوز بهم جایزه ندادی
ات:جایزه برای چی دقیقا؟
کوک:اینکه جین و پرست کردم بیرون...بعدشم تو خودت کرم میریزی بعد میخوای فرار کنی؟نه دیگه تو هنوز نمیدونی من جئون جونگ کوکم؟
ات:میشه طولانی نباشه
کوک:اگر دختر خوبی باشی...اره
ات روی نوک پاهاش رفت و لب.اشو روی لب.ای نرم کوکی گذاشت و با عشق به بوسیدن هم ادامه میدادن که جیمین اومد داخل
جیمین:اووووووو دیدم جین سریع اومد بیرون ماجرا این بود...موچ موچ موچ...چه حالیم میکنن
ات:جیمیناااااا😂💔بس کن تروخدا😂
و بله جیمین موقع ناهار شام صبحونه کلانی همش اینجوری بود😙😋موچ موچ...موچ...موچ..
خماری این پارت به عشق شماها عاشقانه زدم اوففف 😂😋
شیطونای من.حرف من..😈💜
البته خودم بد ترم😐👍
جعر آهنگ دوست پسرت خله ولت نمیکنه اوفففف
دوست پسرم خله ولم نمیکنه یکمیکه حوله..همش رو ال.کله😈💜جون😂
شرطا ۳۰ لایک
۸۰ کامنت
۵۹.۹k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.