p3
بچه ها خیلی خیلی معذرت میخوام ولی من کلا دیروز یادم رفت پارت ۳ رو بزارم بخاطر اینکه فهمیدم امروز معلم قرار بود که درس بپرسه ولی الان براتون گذاشتم خب دیگه بریم سراغ فیک ❤
_ چی..... تو.... نه من ازت طلاق نمیگیرم
+ منم گفتم مجبوری من دیگه دوست ندارم تو قلبه منو برای همیشه به روی خودت بستی
_ ا. ت گوش کن
+به چی گوش کنم به اینکه بهم خیانت کردی یا قلبم رو شکستی هاااا (داد)
_ ا. ت.... لطفا
+نه نه تو فردا میای دادگاه طلاق میگیریم منم راحت میشممممم فقط تا اون موقع صبر کننن دیگه راحت میشمممم (داد)
+دیگه حوصلتو ندارم (گوشی رو قطع کردم)
بعدش شکمم رو نوازش کردم و با بچم صحبت کردم
مامانی میدونی چقدر تو برام با ارزشی اینقدرررر زیادددد که حد نداره بابات قلبمو شیکوند و من فقط تورو دارم بعد از اینکه طلاق گرفتم باهم میریم یه جای دور و خوشگل که هیچکس با خبر نشه مامانی خب دیگه حالا باید بخوابیم
بعدش پتو رو کشیدم روی خودم و کم کم چشمام گرم شد و به خواب عمیق رفتم
(ویو جیهوپ)
من نمیخوام ازش طلاق بگیرم از طرفی بچم توی شکمشه و از یه طرفه دیگه احساس میکنم دلم براش تنگ شده ولی نه من دبگه دوستش ندارم باید ازش طلاق بگیرم و بچه رو وقتی به دنیا اومد ازش بگیرم
(فردا صبح ویو ا. ت)
با برخورد نور خورشید به صورتم از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم و اومدم بیرون موهامو شونه زدم و رفتم پایین دیدم سولی میز رو رنگارنگ کرده پر از غذا های مختلف صبحانه بود رفتم پیشش و گفتم
+ صبح بخیر (ذوق)
٪ صبح تو هم بخیر
نشستم روی میز و بقیه هم اومدن و شروع کردیم به خوردن تقریبا تمام غذا هارو خورده بودم که جیمین گفت
= ا. ت ا. ت بسه دبگه چقپر میخوری (خنده)
+ یاااا مگه تقصیره منه خب بچم گشنشه
= باشه بابا حداقل آروم بخور
+ نمیخوام ولم کنننن
= باشه بابا من تسلیم
+ آفرین هیییی ساعت چنده
= ۷:۴۹ چطور؟
+ خاک به سرم دیرم شد باید برم امروز از اون عوضی (بچه ها به خدا که فیکه) طلاق میگیرم
= واقعا
+ آره دیگه شما هم بیاین من برم آماده بشم
= باشه ماهم میایم برو آماده شو
بعدش رفتم توی اتاقم و یه لباس باز پوشیدم و موهامو حالت دادم و رفتم پایین که دوتاشون دهنشون وا مونده بود سولی گفت
(بچه ها از این به بعد علامت سولی ☆هست)
☆دختر این چیه پوشیدی
+ یه چیزیه مبخوام چشمه اون آقا در بیاد
☆ آفرین اصلا آفرین چقدر تو خوشکل شدی
+ مرسی خواهرم چشمت خوشکل میبینه
= بدویین دیگه دیرمون شد
+ خیله خب بریم
(پرش زمانی به بعد از اینکه رسیدن دادگاه)
تا جیهوپ منو دید چشماش چهارتا شد و بهم گفت
_ این چیه پوشیدی
+ به تو چه
_ یا تو حق نداری همچین چیزی بپوشی
_ میگم به توچه تو که دبگه قرار نیست شوهرم باشی
_ هوفف
هیهی دلت نخواد آقا خیانت کردن به من یعنی اینی که میبینی بعدش بهمون گفتن که باید بریم داخل ماهم رفتیم بعدشم دادگاه به نفع من تموم شد و بچه رو به من دادن و من از جیهوپ که بهتر بگم آقای جیهوپ طلاق گرفتم و یه زن مجرد شدم (اصلا بچه ها میبینید چقدر ادبی مینویسم براتون)
_ چی..... تو.... نه من ازت طلاق نمیگیرم
+ منم گفتم مجبوری من دیگه دوست ندارم تو قلبه منو برای همیشه به روی خودت بستی
_ ا. ت گوش کن
+به چی گوش کنم به اینکه بهم خیانت کردی یا قلبم رو شکستی هاااا (داد)
_ ا. ت.... لطفا
+نه نه تو فردا میای دادگاه طلاق میگیریم منم راحت میشممممم فقط تا اون موقع صبر کننن دیگه راحت میشمممم (داد)
+دیگه حوصلتو ندارم (گوشی رو قطع کردم)
بعدش شکمم رو نوازش کردم و با بچم صحبت کردم
مامانی میدونی چقدر تو برام با ارزشی اینقدرررر زیادددد که حد نداره بابات قلبمو شیکوند و من فقط تورو دارم بعد از اینکه طلاق گرفتم باهم میریم یه جای دور و خوشگل که هیچکس با خبر نشه مامانی خب دیگه حالا باید بخوابیم
بعدش پتو رو کشیدم روی خودم و کم کم چشمام گرم شد و به خواب عمیق رفتم
(ویو جیهوپ)
من نمیخوام ازش طلاق بگیرم از طرفی بچم توی شکمشه و از یه طرفه دیگه احساس میکنم دلم براش تنگ شده ولی نه من دبگه دوستش ندارم باید ازش طلاق بگیرم و بچه رو وقتی به دنیا اومد ازش بگیرم
(فردا صبح ویو ا. ت)
با برخورد نور خورشید به صورتم از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم و اومدم بیرون موهامو شونه زدم و رفتم پایین دیدم سولی میز رو رنگارنگ کرده پر از غذا های مختلف صبحانه بود رفتم پیشش و گفتم
+ صبح بخیر (ذوق)
٪ صبح تو هم بخیر
نشستم روی میز و بقیه هم اومدن و شروع کردیم به خوردن تقریبا تمام غذا هارو خورده بودم که جیمین گفت
= ا. ت ا. ت بسه دبگه چقپر میخوری (خنده)
+ یاااا مگه تقصیره منه خب بچم گشنشه
= باشه بابا حداقل آروم بخور
+ نمیخوام ولم کنننن
= باشه بابا من تسلیم
+ آفرین هیییی ساعت چنده
= ۷:۴۹ چطور؟
+ خاک به سرم دیرم شد باید برم امروز از اون عوضی (بچه ها به خدا که فیکه) طلاق میگیرم
= واقعا
+ آره دیگه شما هم بیاین من برم آماده بشم
= باشه ماهم میایم برو آماده شو
بعدش رفتم توی اتاقم و یه لباس باز پوشیدم و موهامو حالت دادم و رفتم پایین که دوتاشون دهنشون وا مونده بود سولی گفت
(بچه ها از این به بعد علامت سولی ☆هست)
☆دختر این چیه پوشیدی
+ یه چیزیه مبخوام چشمه اون آقا در بیاد
☆ آفرین اصلا آفرین چقدر تو خوشکل شدی
+ مرسی خواهرم چشمت خوشکل میبینه
= بدویین دیگه دیرمون شد
+ خیله خب بریم
(پرش زمانی به بعد از اینکه رسیدن دادگاه)
تا جیهوپ منو دید چشماش چهارتا شد و بهم گفت
_ این چیه پوشیدی
+ به تو چه
_ یا تو حق نداری همچین چیزی بپوشی
_ میگم به توچه تو که دبگه قرار نیست شوهرم باشی
_ هوفف
هیهی دلت نخواد آقا خیانت کردن به من یعنی اینی که میبینی بعدش بهمون گفتن که باید بریم داخل ماهم رفتیم بعدشم دادگاه به نفع من تموم شد و بچه رو به من دادن و من از جیهوپ که بهتر بگم آقای جیهوپ طلاق گرفتم و یه زن مجرد شدم (اصلا بچه ها میبینید چقدر ادبی مینویسم براتون)
۸.۱k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.