یین و یانگ (پارت ۲۹)
بابای سویون یهو اومد داخل و گفت : غذا آوردم ! همه نشستیم دور میز جلوی مبل . مامان سویون در ظرف مقوایی رو باز کرد و بوی غذا پیچید توی اتاق . سویون گفت : هممممم...چه بویی میده ! مامان سویون ظرف ها رو تقسیم کرد . مامان و بابای سویون یه ظرف ، من و سویون یه ظرف ، سوجین هم یه ظرف . مامان سویون گفت : شروع کن ا/ت جان .(چه تحویلش می گیره) گفتم : ممنون . یه تیکه برداشتم و امتحان کردم . وای ، خیلی خوشمزه بود ! همونطور با دهن پر گفتم : دستتون درد نکنه ، خیلی خوشمزس . ناهارمون رو که خوردیم ، مامان و بابای سویون و سوجین رفتن تا به مشتری ها برسن . مامان سویون گفت : تو پیش ا/ت بمون تنها نباشه . ما رفتیم ! سوجین زیرلب غرغر کرد و رفت بیرون . سویون تلویزیون رو روشن کرد د یه فیلم گذاشت تا ببینیم . یهو از زیر مبل ۲ تا بسته پفیلا درآورد و گفت : تادا ! بیا بخور . گفتم : رو نکرده بودی کلک😏 داشتیم فیلم نگاه می کردیم که سویون گفت : راستی برنامت چیه ؟ کی باید بری کارآموزی ؟ نگاهی به ساعتم انداختم و گفتم : فردا باید برم کمپانی قرارداد امضا کنم . دیگه ببینم کی میگن . سویون گفت : یاااا حواست باشه ها . حتما قبل اینکه امضا کنی خوب قراردادت رو بخونی چیز اضافه ای توش نباشه . گفتم : میدونم ، ناسلامتی یکی از بهترین کمپانی های کره ان ها ! سویون گفت : راست میگی...***گفتم : خب سویون ، فیلم هم تموم شد . من دیگه باید برم . سویون گفت : کجااااا بودی حالا . گفتم : نه من برم خونه به دوش بگیرم ، جمع و جور کنم . فردا که میرم کمپانی سرحال باشم . سویون گفت : باشه . برو همشون رو انگشت به دهن کن😉(دارم درست میگم اصلا😂) از پدر و مادر وخواهر سویون هم خداحافظی کردم و برگشتم خونه . آخیشش...هیچ جا خونهی خودت نمیشه ! چمدونم رو باز کردم . داشتم وسایل رو می چیدم که یهو از لای یکی از لباسام یه کاغذ افتاد بیرون . انگار یه نامه بود . بازش کردم...از طرف دو ایل بود !نوشته بود
" سلام ا/ت عزیزم!
همین اول کار بگم نامه رو دادم به یکی از هم گروهی هات بزاره توی کیفت و خودم دست نزدم به کیفت . نمیدونم راجبم چی فکر می کنی یا راجبم چه نظری داری . هرچند از حرفت توی اردو کاملا مشخص بود که از من خوشت نمیاد . اصلا برام مهم نیست! دیگه نمیتونم از روش رمانتیک و عاشقانه پیش برم . این نامه رو برات نوشتم تا بفهمی عشقت داره روانیم می کنه . و تو چاره ای جز با من بودن نداری . باید بگم حق انتخاب نداری و حق نداری با کسی جز من باشی . پس می خوام بهت یه فرصت یک هفته ای بدم . که خودت پیشم بیای و گرنه عواقبش دست خودته !
عاشق دلباخته ی تو
دوایل "
#فیک_بی_تی_اس
#jungkook
_________________________________________
منتظر پارت بعد باشید😉
" سلام ا/ت عزیزم!
همین اول کار بگم نامه رو دادم به یکی از هم گروهی هات بزاره توی کیفت و خودم دست نزدم به کیفت . نمیدونم راجبم چی فکر می کنی یا راجبم چه نظری داری . هرچند از حرفت توی اردو کاملا مشخص بود که از من خوشت نمیاد . اصلا برام مهم نیست! دیگه نمیتونم از روش رمانتیک و عاشقانه پیش برم . این نامه رو برات نوشتم تا بفهمی عشقت داره روانیم می کنه . و تو چاره ای جز با من بودن نداری . باید بگم حق انتخاب نداری و حق نداری با کسی جز من باشی . پس می خوام بهت یه فرصت یک هفته ای بدم . که خودت پیشم بیای و گرنه عواقبش دست خودته !
عاشق دلباخته ی تو
دوایل "
#فیک_بی_تی_اس
#jungkook
_________________________________________
منتظر پارت بعد باشید😉
۱۰.۹k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.