وقتی مست می کنی و ...
با دوستات یه دورهمی تو رستوران داشتید
تصمیم گرفتی اون شب فقط حالش و ببری و همه چی رو فراموش کنی
پس شروع کردی به ابجو خوردن با دوستات ..
اولین باری بود میخوردی ..
طعمش اصلا دلنشین نبود اما زده بودی رو اون دنده ی لجبازی با خودت ..
لیوان پنجم ... لیوان ششم ... لیوان هفتم ..
دیگه اصلا تو حال خودت نبودی فقط چرت و پرتی میگفتی و میخندیدین
گوشیت شروع کرد به زنگ خوردن...
با دیدن شماره سونگمین سعی کردی خودت و جمع و جور کنی و جواب دادی
با خنده گفتی : سلام پاپی کوچولو
سونگمین : کجایی چهار دفعه زنگ زدم برنمیداری
+ واقعا ؟ آها ... با دوستام بیرونم ..
سونگمین : حالت خوبه ؟؟
+ نه ...
حالت دست خودت نبود و یهو زدی زیر گریه
سونگمین : چیزی شده ؟؟
دوباره شروع کردی خندیدن
+ نه بابا من حالم خوبه خوبه تو برام هاپ هاپ کن عمو ببینه
سونگمین : چیزی خوردی نه ؟
+ آره داشتم هویج میخوردم
سونگمین : نه .. منظورم ... آدرس و بفرست ببینم
+ چرا ؟؟؟
سونگمین : فقط کاری که میگم و بکن
تا اومدی جواب بدی دیدی روت قطع کرده
رفتی تو صفحه چتتون و براش لوکیشن فرستادی
زیرشم براش نوشتی : خیلی بدی موقع حرف زدنم قطع میکنی ..
گوشی و انداختی کنار و ادامه دادی به خوردن و حرف زدن با دوستات
که ده دقیقه بعد دوباره گوشیت زنگ خورد
سونگمین : بیا بیرون دم در منتظرتم ..
خوشحال شدی از اینکه اومده دنبالت چون بیشتر از ده قدم نمیتونستی راه بری و رو پات وایسی
کوله پشتیت و انداختی رو یکی از شونه هات و بدون اینکه به یکی از دوستات هم خبر بدی رفتی بیرون
با دیدن سونگمین دم در پریدی بغلش
سونگمین با دیدن گونه های سرخت خنده ای کرد که یهو از لب بوسیدیش و گفتی : اقای راننده؟؟؟ من و میبری به خونه ؟؟؟؟؟
سونگمین لبخندی زد و کولت و ازت گرفت
دستت رو محکم گرفته بود و سوار ماشینت کرد
با راه افتادن ماشین و آهنگ ملایمی که با صدای خود سونگمین پخش میشد خوابت گرفت و چشمات و بستی
و به خواب رفتی ...
و دیگه حتی از اینکه سونگمین بغلت کرد و بردت رو تخت و تا صبح تو بغلش خواب بودی متوجه نبودی
تصمیم گرفتی اون شب فقط حالش و ببری و همه چی رو فراموش کنی
پس شروع کردی به ابجو خوردن با دوستات ..
اولین باری بود میخوردی ..
طعمش اصلا دلنشین نبود اما زده بودی رو اون دنده ی لجبازی با خودت ..
لیوان پنجم ... لیوان ششم ... لیوان هفتم ..
دیگه اصلا تو حال خودت نبودی فقط چرت و پرتی میگفتی و میخندیدین
گوشیت شروع کرد به زنگ خوردن...
با دیدن شماره سونگمین سعی کردی خودت و جمع و جور کنی و جواب دادی
با خنده گفتی : سلام پاپی کوچولو
سونگمین : کجایی چهار دفعه زنگ زدم برنمیداری
+ واقعا ؟ آها ... با دوستام بیرونم ..
سونگمین : حالت خوبه ؟؟
+ نه ...
حالت دست خودت نبود و یهو زدی زیر گریه
سونگمین : چیزی شده ؟؟
دوباره شروع کردی خندیدن
+ نه بابا من حالم خوبه خوبه تو برام هاپ هاپ کن عمو ببینه
سونگمین : چیزی خوردی نه ؟
+ آره داشتم هویج میخوردم
سونگمین : نه .. منظورم ... آدرس و بفرست ببینم
+ چرا ؟؟؟
سونگمین : فقط کاری که میگم و بکن
تا اومدی جواب بدی دیدی روت قطع کرده
رفتی تو صفحه چتتون و براش لوکیشن فرستادی
زیرشم براش نوشتی : خیلی بدی موقع حرف زدنم قطع میکنی ..
گوشی و انداختی کنار و ادامه دادی به خوردن و حرف زدن با دوستات
که ده دقیقه بعد دوباره گوشیت زنگ خورد
سونگمین : بیا بیرون دم در منتظرتم ..
خوشحال شدی از اینکه اومده دنبالت چون بیشتر از ده قدم نمیتونستی راه بری و رو پات وایسی
کوله پشتیت و انداختی رو یکی از شونه هات و بدون اینکه به یکی از دوستات هم خبر بدی رفتی بیرون
با دیدن سونگمین دم در پریدی بغلش
سونگمین با دیدن گونه های سرخت خنده ای کرد که یهو از لب بوسیدیش و گفتی : اقای راننده؟؟؟ من و میبری به خونه ؟؟؟؟؟
سونگمین لبخندی زد و کولت و ازت گرفت
دستت رو محکم گرفته بود و سوار ماشینت کرد
با راه افتادن ماشین و آهنگ ملایمی که با صدای خود سونگمین پخش میشد خوابت گرفت و چشمات و بستی
و به خواب رفتی ...
و دیگه حتی از اینکه سونگمین بغلت کرد و بردت رو تخت و تا صبح تو بغلش خواب بودی متوجه نبودی
۸.۰k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.