پارت ۲۰ : لباشو چسبوند رو لبام یک مک عمیقی زد و ازم جدا ش
پارت ۲۰ : لباشو چسبوند رو لبام یک مک عمیقی زد و ازم جدا شد گفتم : عجب....چه منحرف شدی .
لبخندی زد و دستاشو رو گردنم گذاشت و لباشو رو لبام گذاشت و لبامو محکم میمکید .
کمرم به سمت عقب رفت که با دست چپش کمرو گرفت و اروم منو به حالت عادی برگردوند و دوباره دستشو رو گردنم گذاشت .
ازم جدا شد . گفتم : تو امشب یک کار دست خودمو خودت میدی جیمین : من امشب دیر وقت میرسم .
سرشو روی ترقوه ام گذاشت و با حالت ناراحتی گفت : دلم نمیخواد برم سرکار من : ولی باید بری جیمین : ولی میخوام اینجا بمونم من : خب نرو
جیمین : نمیتونم
من : نرو پیشمون بمون
جیمین : باید برم
من : نرو دیگه
جیمین : نرم دهنم سرویس میشه
من : خب برو
جیمین : ولی نمیخوام برم
من : جیمین سرکارم گذاشتی؟ هی هرچی میگم برعکسشو میگی جیمین : از بس که دوست دارم من : باشه باسه قبول...بیا این بحثو تموم کنیم ( علائم سینگلی توشه هنوز).
همزمان موهاشو دست میکشیدم که سرشو برداشت و گفت : من امشب امکان داره خیلی دیر بیام بیدار نمون من : ولی بیای هیچ ... جیمین : گفتم بیدار نمون من : اوکی.
سمت در رفت و بازش کرد . شروع کرد پوشیدن کفشاش که ظرف غذارو برداشتم و رفتم سمتش .
کفشاشو پوشید وقتی خواست بره کرواتشو محکم گرفتم و سمت خودم کشیدمش و غذارو سمتش گرفتم .
لبخندی زد و ازم گرفت و گفت : میشه یک بار دیگه ببوسمت؟فقط یکبار .
خواستم بگم پرو نشو و برو ولی دلم سوخت و گفتم : فقط یک بار .
همونطور که کرواتشو گرفته بودم مچ دستمو گرفت و منو سمت خودش اورد و لباشو محکم چسبود رو لبام و با مک محکمی ازم جدا شد .
به رفتنش نگا کردم .
اون روز
اخرین دیدار ما بود تا شیش ماه!!
*now...
من : آلوووووو
کوک : اَلووو بله
من : خواستم بگم کادو چی بگیرم
کوک : اَه من چه میدونم تو باهاش زندگی میکنی
من : تو الان چهار روزه یا خونشی یا خونمونه به من چه
کوک : من که نمیفهمم اینجوری که اَههه تاره تو خوابم داشت به جاهای حساس میرسید
من : حقته....بگو چی بخرم الان
کوک : چه میدونم بچرو با یک باند قرمز ببند بده بهش بهترین کادوش میشه
من : اهان بچه رو...آخه شاسگول من خودم شوهر دارم برای چی بچم و بدم بهش
کوک : باشه نخور منو...چمیدونم...براش جوراب سیاه بخر دوست داره
من : اوفففف....باشه برو بخواب .
گوشیو قطع کردم که بچه داره از رو زمین چیزی برمیداره که جلوشو گرفتم و گفتم : لونیرااااا نکننن اینکاروووو .
با از دستم بیرون رفت .
جیمین گفت : خب...چی گفت؟ من : گفت جوراب سیاه بگیریم براش من میرم جوراب سیا...آ لونیراااااا نکنننن اینکارووووو جیمین : تو برو پیش لونیرا من انجامش میدم من : رمزو که میدونی جیمین : نه من : اخ باز یادم رفت .
بچه که جیغ میزد رو بغل کردم و رمز رو گفتم و رفتم بیرون .
سمت ماشین رفتم و نشستم داخل .
لونیرا خوابش ...
لبخندی زد و دستاشو رو گردنم گذاشت و لباشو رو لبام گذاشت و لبامو محکم میمکید .
کمرم به سمت عقب رفت که با دست چپش کمرو گرفت و اروم منو به حالت عادی برگردوند و دوباره دستشو رو گردنم گذاشت .
ازم جدا شد . گفتم : تو امشب یک کار دست خودمو خودت میدی جیمین : من امشب دیر وقت میرسم .
سرشو روی ترقوه ام گذاشت و با حالت ناراحتی گفت : دلم نمیخواد برم سرکار من : ولی باید بری جیمین : ولی میخوام اینجا بمونم من : خب نرو
جیمین : نمیتونم
من : نرو پیشمون بمون
جیمین : باید برم
من : نرو دیگه
جیمین : نرم دهنم سرویس میشه
من : خب برو
جیمین : ولی نمیخوام برم
من : جیمین سرکارم گذاشتی؟ هی هرچی میگم برعکسشو میگی جیمین : از بس که دوست دارم من : باشه باسه قبول...بیا این بحثو تموم کنیم ( علائم سینگلی توشه هنوز).
همزمان موهاشو دست میکشیدم که سرشو برداشت و گفت : من امشب امکان داره خیلی دیر بیام بیدار نمون من : ولی بیای هیچ ... جیمین : گفتم بیدار نمون من : اوکی.
سمت در رفت و بازش کرد . شروع کرد پوشیدن کفشاش که ظرف غذارو برداشتم و رفتم سمتش .
کفشاشو پوشید وقتی خواست بره کرواتشو محکم گرفتم و سمت خودم کشیدمش و غذارو سمتش گرفتم .
لبخندی زد و ازم گرفت و گفت : میشه یک بار دیگه ببوسمت؟فقط یکبار .
خواستم بگم پرو نشو و برو ولی دلم سوخت و گفتم : فقط یک بار .
همونطور که کرواتشو گرفته بودم مچ دستمو گرفت و منو سمت خودش اورد و لباشو محکم چسبود رو لبام و با مک محکمی ازم جدا شد .
به رفتنش نگا کردم .
اون روز
اخرین دیدار ما بود تا شیش ماه!!
*now...
من : آلوووووو
کوک : اَلووو بله
من : خواستم بگم کادو چی بگیرم
کوک : اَه من چه میدونم تو باهاش زندگی میکنی
من : تو الان چهار روزه یا خونشی یا خونمونه به من چه
کوک : من که نمیفهمم اینجوری که اَههه تاره تو خوابم داشت به جاهای حساس میرسید
من : حقته....بگو چی بخرم الان
کوک : چه میدونم بچرو با یک باند قرمز ببند بده بهش بهترین کادوش میشه
من : اهان بچه رو...آخه شاسگول من خودم شوهر دارم برای چی بچم و بدم بهش
کوک : باشه نخور منو...چمیدونم...براش جوراب سیاه بخر دوست داره
من : اوفففف....باشه برو بخواب .
گوشیو قطع کردم که بچه داره از رو زمین چیزی برمیداره که جلوشو گرفتم و گفتم : لونیرااااا نکننن اینکاروووو .
با از دستم بیرون رفت .
جیمین گفت : خب...چی گفت؟ من : گفت جوراب سیاه بگیریم براش من میرم جوراب سیا...آ لونیراااااا نکنننن اینکارووووو جیمین : تو برو پیش لونیرا من انجامش میدم من : رمزو که میدونی جیمین : نه من : اخ باز یادم رفت .
بچه که جیغ میزد رو بغل کردم و رمز رو گفتم و رفتم بیرون .
سمت ماشین رفتم و نشستم داخل .
لونیرا خوابش ...
۳۴.۹k
۱۲ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.