جراح من💙S2/P3
* قابل توجه پدر مادرا و نیو ارمی ها : فیکه و واقعی نیست! این هیچ ربطی به خود اعضا نداره*
-----------------------------------------------------------------------------
فصل 2 پارت 3
آهنگ پیشنهادی: Lilith (Suga / Halsey)
جین : چخبر ؟نامی*دستشو گذاشت روی شونه نامی*
نامجون : اون عوضی زنگ زد اعصابمو خرد کرد
جین : ... من هنوز خیلی کنجکاوم
نامجون: درمورد ؟
جین : اگه یادت باشه عمو وونگ یه دختر داشت که بعد فوت عمو اون دختر هم غیب شد
نامجون : همون دختری بعد از 4 سالگیش خبری ازش نبود
جین : دقیقا!*چشمک* بنظرت الان کجاس؟
نامجون : نمیدونم شاید مرده ، زندس یا از کره رفته یا ساید هم هنوز توی کره باشه...تو چجوری یادته ؟
جین: یه چیز هایی یادمه
نامجون : مثلا چه چیزی ؟
جین : روی کتف سمت چپش یه خال داشت...
نامجون: هیونگ دختر مردم رو از بچگی دید میزدی *قهقهه*
جین:...*نگاه های برزخی*
نامجون: غلط کردم...
جین: بریم بگیریم بخوابیم فردا جفتمون کار داریم...شیب بخیر
نامجون : شب بخیر هیونگ
-ساعت 5:27 صبح
*پسر: حالت خوبه؟
دختر:*گریه،دستشو نشون میده*
پسره : گریه نکن !*اشکای دختره رو پاک میکنه*
دختره:باشه *بغض*
*سیاهی*
ا/ت: *جیغ ، نفس نفس زدن*
ا/ت: اون چی بود ؟*بغض*
------ فردا ساعت 8:38 دقیقه صبح -------
ا/ت: سرم داشت منفجر میشد
لیا: ا/ت حالت خوبه ؟*دستشو گذاشت روی پیشونی ا/ت* چرا انقدر داغی؟
ا/ت: چیزی نیست فقط سرم درد میکنه...
لیا: اما داغی؟
*اون نیست منحرفان دو عالم*
ا/ت: مهم نیست من میرم پیش دکتر (نامی)
لیا: باشه
*شیفت تموم شد*
لیا : چرا جواب نمیده ؟ *مشترک مورد......*
لیا : اه...
نامجون : بله بله حتما...
...: .......................؟
نامجون: نه مشکل خاصی نیست
...:.....!...
نامجون: خواهش ... خدافظ *لیا رو میبینه که انگار دنبال کسیه*
نامجون: لیا!
*لیا : سلام *تعظیم*
نامجون: سلام
نامجون: چیزی شده؟
لیا : ا/ت.....
*جیغ یه زن میاد*
نگهبان میدوعه سمت صدا
نگهبان : چی شده خانوم؟
زن: اون....*شک*...او..ن افت....اده....خوننننننن!
نگهبان :*متوجه حرف های زنه نمیشه اشاره زن رو میگبره*
نگهبان: خانوم جانگگگ*داد*
لیا : ها؟
نامجون و لیا میدوعن که با جسم ا/ت در خون مواجه میشن که گوشه حیاط افتاده ...
نامجون: ا/تتتتتتتت
لیا : شتر مرغ*گریه*
نگهبان زن رو از اونجا میبره ...
لیا : ا/ت......نب..نبضش....ضعینف.......می.می.مممممممممیزنهههه*گریه*
*نامجون ا/ت رو بلند میکنه با دو به بخش اورژانس میبره*
نامجون: پرستار سریع دکتر مین رو خبر کن !*داد*
پرستار : چشم....
(دکتر مین: مین یونگی و همون پیشولی خودمون)
یونگی: ا/ت رو داره چک میکنه* خون زیادی از دست داده بیشتر از یک ساعته توی این وضعیته ... کی متوجه اش شدین ؟
نامجون:*توضیح داد*
یونگی: او... اوکی بیرون منتظر بمون نامی ...
نامجون: باشه*بغض*
*2 ساعت بعد*
نامجون : لیا مثل ابر بهار گریه میکرد...من انقدر نگران ا/ت بودم که قلبم داشت از جاش کنده میشد...کل راه رو رو رژه میرفتم
یونگی : نامی؟
نامجون :ها؟ هیونگ*چشمای اشکی*
یونیگ : الان حالش اصلا خوب نیست و رفته توی کما...
نامجون : به اون کلمه دیگه گوشام هیچی رو نشنید...*سیاهی*
---------------------------------------------------------
خماری....شریاط پارت بعدی 20 لایک و کامنت
-----------------------------------------------------------------------------
فصل 2 پارت 3
آهنگ پیشنهادی: Lilith (Suga / Halsey)
جین : چخبر ؟نامی*دستشو گذاشت روی شونه نامی*
نامجون : اون عوضی زنگ زد اعصابمو خرد کرد
جین : ... من هنوز خیلی کنجکاوم
نامجون: درمورد ؟
جین : اگه یادت باشه عمو وونگ یه دختر داشت که بعد فوت عمو اون دختر هم غیب شد
نامجون : همون دختری بعد از 4 سالگیش خبری ازش نبود
جین : دقیقا!*چشمک* بنظرت الان کجاس؟
نامجون : نمیدونم شاید مرده ، زندس یا از کره رفته یا ساید هم هنوز توی کره باشه...تو چجوری یادته ؟
جین: یه چیز هایی یادمه
نامجون : مثلا چه چیزی ؟
جین : روی کتف سمت چپش یه خال داشت...
نامجون: هیونگ دختر مردم رو از بچگی دید میزدی *قهقهه*
جین:...*نگاه های برزخی*
نامجون: غلط کردم...
جین: بریم بگیریم بخوابیم فردا جفتمون کار داریم...شیب بخیر
نامجون : شب بخیر هیونگ
-ساعت 5:27 صبح
*پسر: حالت خوبه؟
دختر:*گریه،دستشو نشون میده*
پسره : گریه نکن !*اشکای دختره رو پاک میکنه*
دختره:باشه *بغض*
*سیاهی*
ا/ت: *جیغ ، نفس نفس زدن*
ا/ت: اون چی بود ؟*بغض*
------ فردا ساعت 8:38 دقیقه صبح -------
ا/ت: سرم داشت منفجر میشد
لیا: ا/ت حالت خوبه ؟*دستشو گذاشت روی پیشونی ا/ت* چرا انقدر داغی؟
ا/ت: چیزی نیست فقط سرم درد میکنه...
لیا: اما داغی؟
*اون نیست منحرفان دو عالم*
ا/ت: مهم نیست من میرم پیش دکتر (نامی)
لیا: باشه
*شیفت تموم شد*
لیا : چرا جواب نمیده ؟ *مشترک مورد......*
لیا : اه...
نامجون : بله بله حتما...
...: .......................؟
نامجون: نه مشکل خاصی نیست
...:.....!...
نامجون: خواهش ... خدافظ *لیا رو میبینه که انگار دنبال کسیه*
نامجون: لیا!
*لیا : سلام *تعظیم*
نامجون: سلام
نامجون: چیزی شده؟
لیا : ا/ت.....
*جیغ یه زن میاد*
نگهبان میدوعه سمت صدا
نگهبان : چی شده خانوم؟
زن: اون....*شک*...او..ن افت....اده....خوننننننن!
نگهبان :*متوجه حرف های زنه نمیشه اشاره زن رو میگبره*
نگهبان: خانوم جانگگگ*داد*
لیا : ها؟
نامجون و لیا میدوعن که با جسم ا/ت در خون مواجه میشن که گوشه حیاط افتاده ...
نامجون: ا/تتتتتتتت
لیا : شتر مرغ*گریه*
نگهبان زن رو از اونجا میبره ...
لیا : ا/ت......نب..نبضش....ضعینف.......می.می.مممممممممیزنهههه*گریه*
*نامجون ا/ت رو بلند میکنه با دو به بخش اورژانس میبره*
نامجون: پرستار سریع دکتر مین رو خبر کن !*داد*
پرستار : چشم....
(دکتر مین: مین یونگی و همون پیشولی خودمون)
یونگی: ا/ت رو داره چک میکنه* خون زیادی از دست داده بیشتر از یک ساعته توی این وضعیته ... کی متوجه اش شدین ؟
نامجون:*توضیح داد*
یونگی: او... اوکی بیرون منتظر بمون نامی ...
نامجون: باشه*بغض*
*2 ساعت بعد*
نامجون : لیا مثل ابر بهار گریه میکرد...من انقدر نگران ا/ت بودم که قلبم داشت از جاش کنده میشد...کل راه رو رو رژه میرفتم
یونگی : نامی؟
نامجون :ها؟ هیونگ*چشمای اشکی*
یونیگ : الان حالش اصلا خوب نیست و رفته توی کما...
نامجون : به اون کلمه دیگه گوشام هیچی رو نشنید...*سیاهی*
---------------------------------------------------------
خماری....شریاط پارت بعدی 20 لایک و کامنت
۹.۳k
۲۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.