آن روز پارت چهارم
صبح دختر ها داشتن اماده میشدن واسه جشنواره که همه گروه های کیپاپ اونجا حضور داشتن.
جنی صورتش وضع خوبی بخاطر همین میکاپش خیلی طول کشید. دختر ها اماده شدن سوار ماشین شدن و رفتن.
جیسو کنار جنی بود ترکش نمیکرد.
لیسا خیلی عصبانی بود میخواست تو جشنواره خودشو خالی کنه(یا حضرت عباس😐)
وارد جشنواره شدن اول گروه توایس رو دیدن بهشون سلام کردن، بعد با اکسو سلام کردن و بعدش با بی تی اس لیسا روی خوشی نشون نداد خیلی عادی.
روی صندلی نشستن لیسا از صورتش معلوم بود که چقدر عصبانی و ناراحت بود. رزی یهو یادش اومد که لیسا از دست چی عصبانیه سعی کرد بهش بگه ولی اونور بود تا میخواست بره
پیش لیسا، لیسا رفت دستشویی. تو سالن کوک و دید لیسا بهش گفت: چطور تونستی اون بسته رو بزاری دم خونمممممم!😡😡
کوک که تعجب کرده بود گفت: چی؟! کدوم بسته؟
_ : منظورت چی بود! چرا اون عروسک لعنتی رو گزاشتی!! فکر کردی ازت میترسم😡.
کوک: من نمیفهمم از چی حرف میزنین!
یدفعه تهیونگ اومد پیش کوکی. تهیونگ: سلام خانم مانوبان چیزی شده؟!
بعد رزی اومد به لیسا گفت: لیسا! لطفا بیا بریم.لیسا: من باید تکلیفمو با این روشن کنم. رزی: لیسا تو نمیدونی اون جعبه رو اقای کوک نفرستاده! لیسا: چی؟! رزی: اونو ینفر دیگه گزاشته. ویکوک تعجب کرده بودن. لیسا سریع اونجا رو ترک کرد، ناراحت بود. رو صندلی نشست جیسو ازش پرسید چیزی شده لیسا؟!
لیسا: چیزی نیست. رزی اومد کنار لیسا نشست، لیسا: چرا بهم نگفتی! رزی: مگه تو امون دادی که بگم ،راستی لیسا حال جنی اصلا خوب نیست. لیسا نگاهی به جنی انداخت گفت: اره حالش انگار خوب نیست چی شده! رزی: نمیدونم دقیق ولی فکر کنم یه حرفی بدی بهش گفتن.
..........
بلک پینک
زود قضاوت نکنید
برای قسمت بعد ۱۸ تا لایک
جنی صورتش وضع خوبی بخاطر همین میکاپش خیلی طول کشید. دختر ها اماده شدن سوار ماشین شدن و رفتن.
جیسو کنار جنی بود ترکش نمیکرد.
لیسا خیلی عصبانی بود میخواست تو جشنواره خودشو خالی کنه(یا حضرت عباس😐)
وارد جشنواره شدن اول گروه توایس رو دیدن بهشون سلام کردن، بعد با اکسو سلام کردن و بعدش با بی تی اس لیسا روی خوشی نشون نداد خیلی عادی.
روی صندلی نشستن لیسا از صورتش معلوم بود که چقدر عصبانی و ناراحت بود. رزی یهو یادش اومد که لیسا از دست چی عصبانیه سعی کرد بهش بگه ولی اونور بود تا میخواست بره
پیش لیسا، لیسا رفت دستشویی. تو سالن کوک و دید لیسا بهش گفت: چطور تونستی اون بسته رو بزاری دم خونمممممم!😡😡
کوک که تعجب کرده بود گفت: چی؟! کدوم بسته؟
_ : منظورت چی بود! چرا اون عروسک لعنتی رو گزاشتی!! فکر کردی ازت میترسم😡.
کوک: من نمیفهمم از چی حرف میزنین!
یدفعه تهیونگ اومد پیش کوکی. تهیونگ: سلام خانم مانوبان چیزی شده؟!
بعد رزی اومد به لیسا گفت: لیسا! لطفا بیا بریم.لیسا: من باید تکلیفمو با این روشن کنم. رزی: لیسا تو نمیدونی اون جعبه رو اقای کوک نفرستاده! لیسا: چی؟! رزی: اونو ینفر دیگه گزاشته. ویکوک تعجب کرده بودن. لیسا سریع اونجا رو ترک کرد، ناراحت بود. رو صندلی نشست جیسو ازش پرسید چیزی شده لیسا؟!
لیسا: چیزی نیست. رزی اومد کنار لیسا نشست، لیسا: چرا بهم نگفتی! رزی: مگه تو امون دادی که بگم ،راستی لیسا حال جنی اصلا خوب نیست. لیسا نگاهی به جنی انداخت گفت: اره حالش انگار خوب نیست چی شده! رزی: نمیدونم دقیق ولی فکر کنم یه حرفی بدی بهش گفتن.
..........
بلک پینک
زود قضاوت نکنید
برای قسمت بعد ۱۸ تا لایک
۲۴.۰k
۲۹ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.