یک روز به عنوان جنس مخالف part5
ننه باجی: کیسوکه من اومدمممم
باجی: اع مامان...
ننه باجی: یا خداااااااا. تو چرا این ریختی شدیییی بگوووووووو جواب بدهههه
باجی: مامان ۲۹ دیقه طول میکشه بهت توضیح بدم..فقط بدون روزی یه نفر از ما جنس مخالفش میشه🗿
ننه باجی: چرا مزخرف میگی؟
باجی:ماماننننننننننننن
ننه باجی: ببینم چطور قراره ثابت کنی ؟ صدات تغییر کنه کافی نیس...موهاتم که همیشه ی خدا افشونه من از کجا بفهمم..؟
باجی: خب از پایینم خون میاد
ننه باجی: چرا چرت و پرت میگی ینی چییییییییییییییی؟
باجی: میخای دست بزنی؟
ننه باجی: چییی نهههههههههههههههههههههههه!!
باجی: مامان...
ننه باجی: چیه..؟
باجی: میشه با مایکی ازدواج کنم؟
ننه باجی: چه غلطاااااااااااااااااااا مگه نگفتی برایه یه روز اینطوری میشی؟
باجی: اوع...ارع ولی نظرت چیه الان که دخترم منو باردار کنه؟ بعد پسرم شدم بچمو دارم دیگه...
ننه باجی: کیسوکه دفعه بعد این دمپایی رو تو ناحیه چاهارت کردم و ناقص شدی حالیت میشه..
باجی: خب چرااااا
ننه باجی: یک اینکه احمق اینکاره کثیفو با مایکی انجام نمیدی دو اینکه پریودی...نمیشه...
باجی: چرا...؟
ننه باجی: اصن میدونی پریود چیه🗿؟
باجی: ارع فک کنم اما دربارش ب مایکی ک دختر شده بود توضیح داد...
ننه باجی: خب...پس...اوممم ینی
تو میدونی اون چیه...
و مایکی هم دختر شده بود؟
باجی: ارع...
ننه باجی: درد داری؟.
باجی ارع خیلییییی وسط تابستون خیلی سردمهههه
ننه باجی:برو مسکن بخور و یکم بخواب وایسا یچیزی هم بهت بدم نیاز داشتی بزار...*پدو میگه*
باجی:باشع...
رفتن تو اتاق*
خدایا من دلم شوهر میخواددد چرا مایکی نیس؟بهش بگم بیاد منو بکنه؟ها چی دارم میگم؟این دختر شدن ریده تو منطقم...ولی مایکی باید منو..نه نههه نهههه نهههههههههه نهههههههههههههههههههههههه
آییییییییییییییییی...آخخخ ایییی ایییییییییییی..!
صدایه در میاد؟
ننه باجی: سلام مایکی..:]
مایکی:سلام ماما...ینی خانم باجی اما کتشو اینجا جا گذاشته میخواستم برش دارمو...
*باجی از پشت بغلش میکنه و سعی میکنه مایکی رو ببره تو اتاق*
مایکی:*میاد نزدیک باجی*چیه؟دلت واسم تنگ شده بود...کیسوکه چان؟
باجی یکی میخابونه وسط فرق سر مایکی..
باجی :نه فقط ....*خجالت*
باجی: اع مامان...
ننه باجی: یا خداااااااا. تو چرا این ریختی شدیییی بگوووووووو جواب بدهههه
باجی: مامان ۲۹ دیقه طول میکشه بهت توضیح بدم..فقط بدون روزی یه نفر از ما جنس مخالفش میشه🗿
ننه باجی: چرا مزخرف میگی؟
باجی:ماماننننننننننننن
ننه باجی: ببینم چطور قراره ثابت کنی ؟ صدات تغییر کنه کافی نیس...موهاتم که همیشه ی خدا افشونه من از کجا بفهمم..؟
باجی: خب از پایینم خون میاد
ننه باجی: چرا چرت و پرت میگی ینی چییییییییییییییی؟
باجی: میخای دست بزنی؟
ننه باجی: چییی نهههههههههههههههههههههههه!!
باجی: مامان...
ننه باجی: چیه..؟
باجی: میشه با مایکی ازدواج کنم؟
ننه باجی: چه غلطاااااااااااااااااااا مگه نگفتی برایه یه روز اینطوری میشی؟
باجی: اوع...ارع ولی نظرت چیه الان که دخترم منو باردار کنه؟ بعد پسرم شدم بچمو دارم دیگه...
ننه باجی: کیسوکه دفعه بعد این دمپایی رو تو ناحیه چاهارت کردم و ناقص شدی حالیت میشه..
باجی: خب چرااااا
ننه باجی: یک اینکه احمق اینکاره کثیفو با مایکی انجام نمیدی دو اینکه پریودی...نمیشه...
باجی: چرا...؟
ننه باجی: اصن میدونی پریود چیه🗿؟
باجی: ارع فک کنم اما دربارش ب مایکی ک دختر شده بود توضیح داد...
ننه باجی: خب...پس...اوممم ینی
تو میدونی اون چیه...
و مایکی هم دختر شده بود؟
باجی: ارع...
ننه باجی: درد داری؟.
باجی ارع خیلییییی وسط تابستون خیلی سردمهههه
ننه باجی:برو مسکن بخور و یکم بخواب وایسا یچیزی هم بهت بدم نیاز داشتی بزار...*پدو میگه*
باجی:باشع...
رفتن تو اتاق*
خدایا من دلم شوهر میخواددد چرا مایکی نیس؟بهش بگم بیاد منو بکنه؟ها چی دارم میگم؟این دختر شدن ریده تو منطقم...ولی مایکی باید منو..نه نههه نهههه نهههههههههه نهههههههههههههههههههههههه
آییییییییییییییییی...آخخخ ایییی ایییییییییییی..!
صدایه در میاد؟
ننه باجی: سلام مایکی..:]
مایکی:سلام ماما...ینی خانم باجی اما کتشو اینجا جا گذاشته میخواستم برش دارمو...
*باجی از پشت بغلش میکنه و سعی میکنه مایکی رو ببره تو اتاق*
مایکی:*میاد نزدیک باجی*چیه؟دلت واسم تنگ شده بود...کیسوکه چان؟
باجی یکی میخابونه وسط فرق سر مایکی..
باجی :نه فقط ....*خجالت*
۳۹.۰k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.