دختر عمو و پسر عمو
پارت۳
دکتر: چیزی نیست..فقط فشار عصبی بهشون وارد شده..وقتی به هوش اومد میتونید ببینیدش
*
پرستار: ببخشید..بیمار فردی رو به کوک صدا میزنه..هنوز بیهوشه ولی..
کوک: اومدم اومدم
صوفیا: کوک...کوک تروخدا نجاتم بده..کوک نرو
کوک: دستاشو گرفتم*.. هی هی من اینجام از چیزی نترس..راستش معذرت میخوام که ۱۱ سال تمام اذیتت میکردم..من خیلی دوست دارم
صوفیا: (کوک سرش پایین بود و داشت با من حرف میزد که گفت خیلی دوست دارم) راستش منم همینطور
کوک: تو..تو..تو به هوش اومدی.کی..کی؟
صوفیا: چند لحظه پیش...کوک میای ۳ سال دیگه ازدواج کنیم
کوک: میزاشتی من بگم
صوفیا:😂
*سه سال بعد*
دکتر: چیزی نیست..فقط فشار عصبی بهشون وارد شده..وقتی به هوش اومد میتونید ببینیدش
*
پرستار: ببخشید..بیمار فردی رو به کوک صدا میزنه..هنوز بیهوشه ولی..
کوک: اومدم اومدم
صوفیا: کوک...کوک تروخدا نجاتم بده..کوک نرو
کوک: دستاشو گرفتم*.. هی هی من اینجام از چیزی نترس..راستش معذرت میخوام که ۱۱ سال تمام اذیتت میکردم..من خیلی دوست دارم
صوفیا: (کوک سرش پایین بود و داشت با من حرف میزد که گفت خیلی دوست دارم) راستش منم همینطور
کوک: تو..تو..تو به هوش اومدی.کی..کی؟
صوفیا: چند لحظه پیش...کوک میای ۳ سال دیگه ازدواج کنیم
کوک: میزاشتی من بگم
صوفیا:😂
*سه سال بعد*
۱۰.۸k
۲۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.