پارت ۸
ویو هانا
منتظر جونگ کوک بودم که یهو یک ون مشکی جلوی در رستوران وایساد و یکی ازش پیاده شد. مرده طرف من اومد و یک دستمال روی دهنم گذاشت. دیگه چیزی نفهمیدم و سیاه هییی...
ویو جونگ کوک
به افرادم سپردم که هانا رو بدزدن چون میخواستم سوپرایزش کنم و همینطور میخواستم بترسونمش. یکی از افرادم زنگ زد
(نشون اون فرد *)
*: قربان ماموریت انجام شد
جونگ کوک : افرین کارم دیگه باهات تمومه
و گوشی رو قطع کردم و رفتم سمت جایی که قرار بود هانا رو سوپرایز کنم و همون جایی که الان هانا اونجاست. اونجا رو اماده کرده بودم.
ویو هانا
توی یک اتاق بهوش اومدم. یهو یک مرد قد بلند اومد و منو بلند کرد و چشمام رو بست و منو برد جایی. وقتی چشمام رو باز کردم دیدم که همه جا تاریکه و یک کیک با شمع های روشن جلومه که یهو چراغ ها روشن شد و جونگ کوک روی صندلی روبه روم نشسته بود.
هانا : اینا کار تو بود( با داد)
جونگ کوک: اره میخواستم سوپرایزت کنم.
هانا : اخه اینجوری سوپرایز میکنن( داد)
جونگ کوک : میخواستم یکم هم بترسونمت😌😏
این علامت [ ] نشانه صحبت های توی دلشه
هانا :[ ای کثافت زهر مار که میخواستی یکم بترسونی این یکم بود. ایشالا بری زیر تریلی ۱۸چرخ له بشی( این خود مامان منه🤣)
هانا : سکته کردم با این سوپرایزت
که یهو یک جعبه از زیر میز در اورد و داد بهم. جعبه رو که باز کردم داخلش یه سوئیچ بود ( ژژونن) برام یک ماشین خریده بود ( ادمین داره حسودی میکنه )
جونگ کوک : توی حیاطه بیا بریم ببینیم
رفتیم توی حیاط یک شاستی بلند مشکی بود. خیلی قشنگ بود. دوستش داشتم
جونگ کوک: دوسش داری؟
هانا: اره ولی کسی که خریده رو بیشتر دوست دارم.
جونگ کوک : منم دوست دارم عشقم
اومد و بغلم کرد و بوسیدم. اون شب کلی خوش گذروندیم و خیلی بهمون خوش گذشت. من خیلی جونگ کوک رو دوست دارم وهمه ی خاطره های خوبم با اونه. خوشحالم که قراره فردا برای همیشه برای هم بشیم.
منتظر پارت بعد باشید.
منتظر جونگ کوک بودم که یهو یک ون مشکی جلوی در رستوران وایساد و یکی ازش پیاده شد. مرده طرف من اومد و یک دستمال روی دهنم گذاشت. دیگه چیزی نفهمیدم و سیاه هییی...
ویو جونگ کوک
به افرادم سپردم که هانا رو بدزدن چون میخواستم سوپرایزش کنم و همینطور میخواستم بترسونمش. یکی از افرادم زنگ زد
(نشون اون فرد *)
*: قربان ماموریت انجام شد
جونگ کوک : افرین کارم دیگه باهات تمومه
و گوشی رو قطع کردم و رفتم سمت جایی که قرار بود هانا رو سوپرایز کنم و همون جایی که الان هانا اونجاست. اونجا رو اماده کرده بودم.
ویو هانا
توی یک اتاق بهوش اومدم. یهو یک مرد قد بلند اومد و منو بلند کرد و چشمام رو بست و منو برد جایی. وقتی چشمام رو باز کردم دیدم که همه جا تاریکه و یک کیک با شمع های روشن جلومه که یهو چراغ ها روشن شد و جونگ کوک روی صندلی روبه روم نشسته بود.
هانا : اینا کار تو بود( با داد)
جونگ کوک: اره میخواستم سوپرایزت کنم.
هانا : اخه اینجوری سوپرایز میکنن( داد)
جونگ کوک : میخواستم یکم هم بترسونمت😌😏
این علامت [ ] نشانه صحبت های توی دلشه
هانا :[ ای کثافت زهر مار که میخواستی یکم بترسونی این یکم بود. ایشالا بری زیر تریلی ۱۸چرخ له بشی( این خود مامان منه🤣)
هانا : سکته کردم با این سوپرایزت
که یهو یک جعبه از زیر میز در اورد و داد بهم. جعبه رو که باز کردم داخلش یه سوئیچ بود ( ژژونن) برام یک ماشین خریده بود ( ادمین داره حسودی میکنه )
جونگ کوک : توی حیاطه بیا بریم ببینیم
رفتیم توی حیاط یک شاستی بلند مشکی بود. خیلی قشنگ بود. دوستش داشتم
جونگ کوک: دوسش داری؟
هانا: اره ولی کسی که خریده رو بیشتر دوست دارم.
جونگ کوک : منم دوست دارم عشقم
اومد و بغلم کرد و بوسیدم. اون شب کلی خوش گذروندیم و خیلی بهمون خوش گذشت. من خیلی جونگ کوک رو دوست دارم وهمه ی خاطره های خوبم با اونه. خوشحالم که قراره فردا برای همیشه برای هم بشیم.
منتظر پارت بعد باشید.
۶.۶k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.