Love warning
part:11
ویولیا: عصبی تر از قبل اومد سمتم و قبل از اینکه من بخوام و بتونم واکنشی نشون بدم گلوم رو گرفت
کوک: من دروغ میگم هااا(داد و عصبی)
لیا:خ..ف.م...ک.ردی
کوک:بهتر، خفه شو تا همه از دست تو وخانواده راحت شن
ویولیا:دست و پا میزدم ولی اون محکم تر از قبل دستشو فشار میداد
لیا:ب.بخ.شید( ولش میکنه)
از زبان نویسنده: کوک میره سمت در و دوباره بر میگرده و یه بسته قرص رو پرت میکنه وعصبانی میگه
کوک: مراقب باش حامله نشی چون اگه این اتفاق بیوفته تو و اون رو همین جا خاک میکنم(عصبی. میره بیرون و در رو محکم میکوبه و قفل میکنه)
ویو لیا: به سختی از جام بلند شدم و قرص رو برداشتم روی میز یه پارچ اب و لیوان بود. لیوان رو پر کردم و ۳ تا قرص خوردم دلم درد میکرد رفتم داخل حمام و یه دوش ۵ دقیقه ای گرفتم اومدم بیرون و لباس پوشیدم و سمت تخت رفتم و خوابیدم
پرش زمانی به یک هفته بعد
ویو لیا: کارم شده بود زیر خوابی بودن. دیگه از خودم حالم بد میشد رفتم داخل حمام و یه نگاهی داخل آینه به خودم انداختم صورتم زرد کرده بود.زیر چشمام کبود بود و گوشه ی لبم ترک شده بود... روی بدنم سراسر جای زخم و کبودی بود
یهو چشمم به تیغ کنار آینه افتاد برش داشتم و..... تنها راهم همین بود باید رگ دستمو بزنم چشمام رو روی هم فشاردم و تیغ رو محکم روی رگ دستم کشیدم ودیگه نفهمیدم چی شد....
ادامه دارد....
ببخشید دیر شد.
ویولیا: عصبی تر از قبل اومد سمتم و قبل از اینکه من بخوام و بتونم واکنشی نشون بدم گلوم رو گرفت
کوک: من دروغ میگم هااا(داد و عصبی)
لیا:خ..ف.م...ک.ردی
کوک:بهتر، خفه شو تا همه از دست تو وخانواده راحت شن
ویولیا:دست و پا میزدم ولی اون محکم تر از قبل دستشو فشار میداد
لیا:ب.بخ.شید( ولش میکنه)
از زبان نویسنده: کوک میره سمت در و دوباره بر میگرده و یه بسته قرص رو پرت میکنه وعصبانی میگه
کوک: مراقب باش حامله نشی چون اگه این اتفاق بیوفته تو و اون رو همین جا خاک میکنم(عصبی. میره بیرون و در رو محکم میکوبه و قفل میکنه)
ویو لیا: به سختی از جام بلند شدم و قرص رو برداشتم روی میز یه پارچ اب و لیوان بود. لیوان رو پر کردم و ۳ تا قرص خوردم دلم درد میکرد رفتم داخل حمام و یه دوش ۵ دقیقه ای گرفتم اومدم بیرون و لباس پوشیدم و سمت تخت رفتم و خوابیدم
پرش زمانی به یک هفته بعد
ویو لیا: کارم شده بود زیر خوابی بودن. دیگه از خودم حالم بد میشد رفتم داخل حمام و یه نگاهی داخل آینه به خودم انداختم صورتم زرد کرده بود.زیر چشمام کبود بود و گوشه ی لبم ترک شده بود... روی بدنم سراسر جای زخم و کبودی بود
یهو چشمم به تیغ کنار آینه افتاد برش داشتم و..... تنها راهم همین بود باید رگ دستمو بزنم چشمام رو روی هم فشاردم و تیغ رو محکم روی رگ دستم کشیدم ودیگه نفهمیدم چی شد....
ادامه دارد....
ببخشید دیر شد.
۹.۲k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.