پارت ۴ Stealing under the pretext of love
آروم به سمت ورودیه رفتیم و گفتم خونه ی به این بزرگی نگهبان نداره؟
سهون=خب معلومه که داره حتما رفته مرخصی ۳ نفر هم خدمتکار داره که توی اون ساختمون آخری میرن
مایا=پس صاحبش چی؟
سهون=صاحبش هم شنیدم یه مرد مجرد و تنهاست و بعضی وقتا با ۶ . ۷ تا رفیق میره بیرون حتما تو اتاقش تمرگیده دیگه من چمیدونم
درو آروم باز کردیم پاورچین پاورچین رفتیم داخل سالن... تاریک تاریک بود ولی معلوم بود که خیلی بزرگه چراغ قوه رو روشن کرد شمام روی بعضی وسایلا مونده بود لامصب معلوم بود همه چیش وصله پراز عتیقه ولی از بس تمیز بودن انگار تازه از ویترین اومده فرشای دستباف بد جوری چشمک میزدن ولی حیف که نمیشد ببریشون چند تیکه وسیله برداشتم و گذاشتم تو کیسه و سهون هم مشغول بود که کنجکاو شدم برم طبقه بالا رو هم ببینم همیشه که موقعیت اومدن به همچین خونه هایی رو ندارم حداقل یه بار برم ببینم از ۲۰ تا پله مارپیچ گذشتم بعضی از دیوار کوب ها روشن بود و فضا رو نیمه تاریک کرده بود به انتهای پله ها که رسیدم به یه راهرو برخوردم از همون اول راهرو میتونستم در ۷ تا اتاقو ببینم دلم میخواست همشو یکی یکی باز کنم ببینم چی دارن همه ی در ها به رنگ سفید بود در اولی رو که باز کردم با یه اتاق بزرگ که دوتا قالیچه کوچیک توش پهن بود ۴ تا قفسه بزرگ کتاب و یه میز تحریر هم گوشه اتاق مواجه شدم یه جایی مثل کتابخونه درست کرده بودن کنار میز هم یه تخت یه نفره بود ولی کسی داخل اتاق نبود در رو بستم و در بعدی رو باز کردم فضای اتاق کاملا تاریک بود و پرده رو کشیده بودند و حتی نور ماه هم داخل نمیومد درو بستم و چند تای بعدی رو باز کردم ولی صاحب خونه توی هیچکدوم نبود فقط در آخری مونده بود و درشو آروم باز کردم فضای اتاق نسبت به بقیه اتاق ها روشن تر بود یه دیوار کوب روشن بود بوی خوبی توی اتاق پیچیده بود اتاق خیلی بزرگ بود اولین چیزی که به چشمم خورد دو تا در دیگه تو اتاق بود که بیخیال باز کردنشون شدم انتهای اتاق یه تخت خیلی بزرگ بود که دورشو طور کشیده بودند همون پشه بند خودمون ولی این یکی هم قشنگ تر بود هم بزرگتر یه دست مبل هم توی اتاق چیده بودن یه میز توالت هم کنار تخت گذاشته بودن بدون اینکه به تخت نگاه کنم به سمت میز آرایشی رفتم روش پر بود از انواع و اقسام و ژل و تافت عطر و ادکلن چشمم بدجوری عطر و ادکلنا رو گرفته بود یکی یکی بازشون میکردم و یه پیس به خودم میزدم اما یه عطرشو که باز کردم مدهوش شدم هر چقدر بو میکشیدم سیر نمیشدم چشمامو بسته بودم و همینطور بو میکشیدم نخیر مثل اینکه این عطر رو هم باید بدزدم بوی سرد و تلخی داشت ولی احساس خوبی بهش داشتم .......
سهون=خب معلومه که داره حتما رفته مرخصی ۳ نفر هم خدمتکار داره که توی اون ساختمون آخری میرن
مایا=پس صاحبش چی؟
سهون=صاحبش هم شنیدم یه مرد مجرد و تنهاست و بعضی وقتا با ۶ . ۷ تا رفیق میره بیرون حتما تو اتاقش تمرگیده دیگه من چمیدونم
درو آروم باز کردیم پاورچین پاورچین رفتیم داخل سالن... تاریک تاریک بود ولی معلوم بود که خیلی بزرگه چراغ قوه رو روشن کرد شمام روی بعضی وسایلا مونده بود لامصب معلوم بود همه چیش وصله پراز عتیقه ولی از بس تمیز بودن انگار تازه از ویترین اومده فرشای دستباف بد جوری چشمک میزدن ولی حیف که نمیشد ببریشون چند تیکه وسیله برداشتم و گذاشتم تو کیسه و سهون هم مشغول بود که کنجکاو شدم برم طبقه بالا رو هم ببینم همیشه که موقعیت اومدن به همچین خونه هایی رو ندارم حداقل یه بار برم ببینم از ۲۰ تا پله مارپیچ گذشتم بعضی از دیوار کوب ها روشن بود و فضا رو نیمه تاریک کرده بود به انتهای پله ها که رسیدم به یه راهرو برخوردم از همون اول راهرو میتونستم در ۷ تا اتاقو ببینم دلم میخواست همشو یکی یکی باز کنم ببینم چی دارن همه ی در ها به رنگ سفید بود در اولی رو که باز کردم با یه اتاق بزرگ که دوتا قالیچه کوچیک توش پهن بود ۴ تا قفسه بزرگ کتاب و یه میز تحریر هم گوشه اتاق مواجه شدم یه جایی مثل کتابخونه درست کرده بودن کنار میز هم یه تخت یه نفره بود ولی کسی داخل اتاق نبود در رو بستم و در بعدی رو باز کردم فضای اتاق کاملا تاریک بود و پرده رو کشیده بودند و حتی نور ماه هم داخل نمیومد درو بستم و چند تای بعدی رو باز کردم ولی صاحب خونه توی هیچکدوم نبود فقط در آخری مونده بود و درشو آروم باز کردم فضای اتاق نسبت به بقیه اتاق ها روشن تر بود یه دیوار کوب روشن بود بوی خوبی توی اتاق پیچیده بود اتاق خیلی بزرگ بود اولین چیزی که به چشمم خورد دو تا در دیگه تو اتاق بود که بیخیال باز کردنشون شدم انتهای اتاق یه تخت خیلی بزرگ بود که دورشو طور کشیده بودند همون پشه بند خودمون ولی این یکی هم قشنگ تر بود هم بزرگتر یه دست مبل هم توی اتاق چیده بودن یه میز توالت هم کنار تخت گذاشته بودن بدون اینکه به تخت نگاه کنم به سمت میز آرایشی رفتم روش پر بود از انواع و اقسام و ژل و تافت عطر و ادکلن چشمم بدجوری عطر و ادکلنا رو گرفته بود یکی یکی بازشون میکردم و یه پیس به خودم میزدم اما یه عطرشو که باز کردم مدهوش شدم هر چقدر بو میکشیدم سیر نمیشدم چشمامو بسته بودم و همینطور بو میکشیدم نخیر مثل اینکه این عطر رو هم باید بدزدم بوی سرد و تلخی داشت ولی احساس خوبی بهش داشتم .......
۹.۰k
۱۴ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.