بادیگارد مورد علاقه ی من p19
Part 19
ا.ت: چرا پول بابابزرگ رو بالا کشیدی؟
یعنی انقدر هرزه ای؟
میچا: ت..تو....ا...ازک..کجا مید...دونی؟
ا.ت: تنها کسی که انقدر پول دوسته که بخاطرش آدم میکشه و به سهام بابابزرگ مرتبطه خودتی.
چرا پولشو بالا کشیدی؟
چرا باعث شدی دومین خانواده ی من دوباره از دست بدن؟
میچا: خ...خب اونوقت وقتی پولی که از هیون بوک گرفته بودم بازم ته کشیده بود و من داشتم از سوهی مراقبت میکردم و مجبور بودم
ا.ت: اونوقت مراقب از یه پسر ۲۰ ساله نیاز نبود. راستشو بگو
میچا: ایشششششششش. گوه توش. باشه. میخواستم برم ایتالیا چون نمیخواستم دوباره بمونم اینجا.
ا.ت: (عصبی) ببین یا گم میشی بیرون از این در خراب شده یا کاری رو که نباید انجام میدم
سوجین: هی هی ا.ت بیا این بحثو تموم کنیم توهم الان عصبی ای بدتر میشه. دخترا ببریدش من با ایشون کار دارم
ببین زنیکه
یه بار دیگه همچین غلطایی بکنی و دوباره گند بزنی تو زندگی ا.ت قول نمیدم زنده از این کشور بری بیرون. شیرفهم شد؟
میچا: تف تو روحتون
سوجین : زر زر نکن بابا. برو گمشو پیش پسرت. و برو خداروشکر کن که پسرت اینجاست وگرنه جنازت هم از اینجا بیرون نمیومد.
(پرش زمانی به بعد ناهار)
ا.ت: بچه ها من برم بیرون یکم حالم خوب نیست برم پیاده روی برگردم.
کوک: منم بیام؟
ا.ت: نه ممنون نیازی نیست
خودم تنها میرم
کوک: مطمئنی؟
ات: اوم :)
خب دیگه من برم خدافظ
بچه ها: خدافظ
(ا.ت ویو)
تا از در بیرون رفتم با یه هودی سیاه به سمت قبرستون حرکت کردم. ۱۲ ساله که مادرمو ندیدم و تازه یادم افتاده که قبرستونی که دفن شده کجاست و امروز واقعا نیاز دارم با مامانم حرف بزنم
همینجوری به آرومی حرکت میکردم و با قطره های بارون همراه شده بودم و black swan گوش میدادم تا برسم. وقتی رسیدم تقریبا کل قبرستون رو گشتم تا بتونم مامانمو پیداکنم
ا.ت: آها(لبخند تلخ) پس تو اینجایی مامان. نمیدونی چقدر دنبالت بودم؟ حالا خوبه که اسمت یادمه که بتونم پیدات کنم وگرنه باید کل قبرا رو باز میکردم تا گردنبند مورد علاقه ات رو ببینم و بفهمم این مامان منه(خنده ی دردناک)
خوبی؟ اونجا بهت خوش میگذره؟ بهشت چجوریه؟ میتونی منو ببینی؟ میدونی... امروز میچا رو دیدم. شاید ندونی ولی اون کسی بود که بابا باهاش بهت خیانت کرد. من خیلی خیلی بغض گلومو گرفته بود ولی نمیتونستم جلوی اون رهاش کنم. گفتم که شاید بتونم بیام پیش تو و خالی کنم خودمو(بغض)
می..میگم....میتونم کنار قبرت گریه....کنم؟
قبر:..........
ا.ت: (لبخند تلخ) از قدیم گفتن سکوت علامت رضایت است
ادامه کامنت♡♡♡
ا.ت: چرا پول بابابزرگ رو بالا کشیدی؟
یعنی انقدر هرزه ای؟
میچا: ت..تو....ا...ازک..کجا مید...دونی؟
ا.ت: تنها کسی که انقدر پول دوسته که بخاطرش آدم میکشه و به سهام بابابزرگ مرتبطه خودتی.
چرا پولشو بالا کشیدی؟
چرا باعث شدی دومین خانواده ی من دوباره از دست بدن؟
میچا: خ...خب اونوقت وقتی پولی که از هیون بوک گرفته بودم بازم ته کشیده بود و من داشتم از سوهی مراقبت میکردم و مجبور بودم
ا.ت: اونوقت مراقب از یه پسر ۲۰ ساله نیاز نبود. راستشو بگو
میچا: ایشششششششش. گوه توش. باشه. میخواستم برم ایتالیا چون نمیخواستم دوباره بمونم اینجا.
ا.ت: (عصبی) ببین یا گم میشی بیرون از این در خراب شده یا کاری رو که نباید انجام میدم
سوجین: هی هی ا.ت بیا این بحثو تموم کنیم توهم الان عصبی ای بدتر میشه. دخترا ببریدش من با ایشون کار دارم
ببین زنیکه
یه بار دیگه همچین غلطایی بکنی و دوباره گند بزنی تو زندگی ا.ت قول نمیدم زنده از این کشور بری بیرون. شیرفهم شد؟
میچا: تف تو روحتون
سوجین : زر زر نکن بابا. برو گمشو پیش پسرت. و برو خداروشکر کن که پسرت اینجاست وگرنه جنازت هم از اینجا بیرون نمیومد.
(پرش زمانی به بعد ناهار)
ا.ت: بچه ها من برم بیرون یکم حالم خوب نیست برم پیاده روی برگردم.
کوک: منم بیام؟
ا.ت: نه ممنون نیازی نیست
خودم تنها میرم
کوک: مطمئنی؟
ات: اوم :)
خب دیگه من برم خدافظ
بچه ها: خدافظ
(ا.ت ویو)
تا از در بیرون رفتم با یه هودی سیاه به سمت قبرستون حرکت کردم. ۱۲ ساله که مادرمو ندیدم و تازه یادم افتاده که قبرستونی که دفن شده کجاست و امروز واقعا نیاز دارم با مامانم حرف بزنم
همینجوری به آرومی حرکت میکردم و با قطره های بارون همراه شده بودم و black swan گوش میدادم تا برسم. وقتی رسیدم تقریبا کل قبرستون رو گشتم تا بتونم مامانمو پیداکنم
ا.ت: آها(لبخند تلخ) پس تو اینجایی مامان. نمیدونی چقدر دنبالت بودم؟ حالا خوبه که اسمت یادمه که بتونم پیدات کنم وگرنه باید کل قبرا رو باز میکردم تا گردنبند مورد علاقه ات رو ببینم و بفهمم این مامان منه(خنده ی دردناک)
خوبی؟ اونجا بهت خوش میگذره؟ بهشت چجوریه؟ میتونی منو ببینی؟ میدونی... امروز میچا رو دیدم. شاید ندونی ولی اون کسی بود که بابا باهاش بهت خیانت کرد. من خیلی خیلی بغض گلومو گرفته بود ولی نمیتونستم جلوی اون رهاش کنم. گفتم که شاید بتونم بیام پیش تو و خالی کنم خودمو(بغض)
می..میگم....میتونم کنار قبرت گریه....کنم؟
قبر:..........
ا.ت: (لبخند تلخ) از قدیم گفتن سکوت علامت رضایت است
ادامه کامنت♡♡♡
۱۱.۵k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.