𝑻𝒉𝒆 𝒔𝒑𝒂𝒄𝒆 𝒎𝒂𝒏 𝒘𝒂𝒔 𝒔𝒊𝒕𝒕𝒊𝒏𝒈 𝒂𝒍𝒐𝒏𝒆 𝒊𝒏 𝒉𝒊𝒔 𝒓𝒐𝒐𝒎, 𝒓𝒆𝒂𝒅𝒊𝒏𝒈 𝒂 𝒔𝒄
𝑻𝒉𝒆 𝒔𝒑𝒂𝒄𝒆 𝒎𝒂𝒏 𝒘𝒂𝒔 𝒔𝒊𝒕𝒕𝒊𝒏𝒈 𝒂𝒍𝒐𝒏𝒆 𝒊𝒏 𝒉𝒊𝒔 𝒓𝒐𝒐𝒎, 𝒓𝒆𝒂𝒅𝒊𝒏𝒈 𝒂 𝒔𝒄𝒂𝒓𝒚 𝒃𝒐𝒐𝒌. 𝑯𝒆 𝒘𝒂𝒔 𝒔𝒐 𝒔𝒄𝒂𝒓𝒆𝒅 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒔𝒕𝒐𝒓𝒚 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒃𝒐𝒐𝒌 𝒕𝒉𝒂𝒕 𝒉𝒆 𝒘𝒂𝒔 𝒑𝒂𝒍𝒆. 𝑨 𝒕𝒓𝒆𝒎𝒃𝒍𝒊𝒏𝒈 𝒗𝒐𝒊𝒄𝒆 𝒔𝒂𝒊𝒅 𝒏𝒐, 𝒕𝒉𝒆𝒓𝒆 𝒂𝒓𝒆 𝒏𝒐 𝒉𝒖𝒎𝒂𝒏𝒔. :)
روزی یا آدم فضایی داشت کتاب ترسناک میخوند و اونقدر از داستان کتاب ترسیده که رنگش پریده بود.آروم کتاب و بست گذاشت روی میز و پتو رو تا روی سرش کشید و سعی کرد به خودش دلداری بده و با صدای لرزون گفت:«نه هیچ انسانی وجود نداره»
روزی یا آدم فضایی داشت کتاب ترسناک میخوند و اونقدر از داستان کتاب ترسیده که رنگش پریده بود.آروم کتاب و بست گذاشت روی میز و پتو رو تا روی سرش کشید و سعی کرد به خودش دلداری بده و با صدای لرزون گفت:«نه هیچ انسانی وجود نداره»
۸.۴k
۱۵ فروردین ۱۴۰۱