پارت ۳۲ فصل دوم
پارت ۳۲ فصل دوم
کوک: ات گوش کن چی میگم بنیامینو بکهیون میره تا بیاره و...
الورا: ات همه چیو به کوک گفت نه ببخشید کوک همه چیو به ات گفت هعی قاطی کردم که بعدش ات گفت
ات: باشه فهمیدم اوکیه
کوک: خوبه ولی ات تو مطمعنی؟
ات: آره مطمعنم
کوک: باشه
۳۰مین بعد
الورا: ات و کوک توی انبار نشسته بودن که صدای ماشین اومد دیدن بکهیونه با بنیامین بنیامین هنوز بی هوش بود کوک به بکهیون کمک کرد تا با طناب روی صندلی ببندنش
۱۵ مین بعد
ویو بنیامین
با سردرد خیلی بدی بیدار شدم دیدم توی یه خرابه مثل انباری ام یکم ویندوزم بالا اومد دیدم دستو پاهام بستس روبرومو دیدم دیدم چی امکان نداره
بنامین: کوک؟
کوک: به به پدر زن عزیزم از خواب بیدار شد؟ ای بابا
بنیامین: لعنتی تو مگه نمرده بودی(باداد)
کوک: چیشد خوشحال نیستی؟
بنیامین: لعنتی من تورو خودم با دستام کشتم عوضی
ات: عه؟ واقعا؟
بنیامین: ات دخترم اینجا چیکار میکنی؟
ات: خب باباجون ازراعیل امروز مرخصی بود نتونست بیاد پیشت به جاش منو فرستاد
بنیامین: ات تو چی داری میگی؟
کوک: چقدر آخه پدر زن من خنگه این همه مدت داشت دنبال جانگ مرده می گشت چون راحت گول خورد فکر کرد زندس اما نه اون زیر خاکه در اصل اونی که زنده بود و هویت جانگو گرفت جئون جونگکوک بود ای بابا
بنیامین: عوضی عوضی ات ببین من برای منفعت تو اینکارو کردم به حرف این عوضی گوش نکن
ات: میدونی چیه؟ وقتی توی سن ۱۷ سالگی پدر خودمو پیدا کردم و احساس کردم یه تکیه گاه دارم چقدر خوشحال بودم همیشه دوست داشتم اما تو با این کارت عشقی که بهت داشتمو نابود کردی شاید بعد مرگت ناراحت بشم به هر حال بابامی آره گریه میکنم اما اینو بدون که هیچ وقت عذاب وجدان نمیگیرم
بنیامین: ات نه من پدرتم همچین کاری نکن
ات: (بچه ها ات از اینجا دیگه حرفاش با داد و گریه شدیده) لعنتی تو قصد کشتن شوهر منو داشتی تو میخواستی عشقمو بکشی میدونی تا چند هفته قلبم در حال آتیش گرفتن بود؟ میدونی دخترم چه عذابی کشید شاید الان اگر نمیفهمیدم کوک زندس مرده بودم مردک عوضی تو داشتی زندگی مو به فنا می دادی ولی دیگه بسه تو ضربه خیلی بدی بهم زدی تا همینجا کافیه من نمیکشمت چون قصد جون منو نداشتی کسی که قصد جونشو داشتی میکشتت
بنیامین: ببین کوک معذرت میخوام دیگه همچین کاری نمیکنم فقط ولم کن
کوک: خداحافظ آقای باتن
الورا: کوک به مغز بنیامین شلیک کرد و مرد و با ات به عمارت رفت و رسیدن
کوک: ات...
کوک: ات گوش کن چی میگم بنیامینو بکهیون میره تا بیاره و...
الورا: ات همه چیو به کوک گفت نه ببخشید کوک همه چیو به ات گفت هعی قاطی کردم که بعدش ات گفت
ات: باشه فهمیدم اوکیه
کوک: خوبه ولی ات تو مطمعنی؟
ات: آره مطمعنم
کوک: باشه
۳۰مین بعد
الورا: ات و کوک توی انبار نشسته بودن که صدای ماشین اومد دیدن بکهیونه با بنیامین بنیامین هنوز بی هوش بود کوک به بکهیون کمک کرد تا با طناب روی صندلی ببندنش
۱۵ مین بعد
ویو بنیامین
با سردرد خیلی بدی بیدار شدم دیدم توی یه خرابه مثل انباری ام یکم ویندوزم بالا اومد دیدم دستو پاهام بستس روبرومو دیدم دیدم چی امکان نداره
بنامین: کوک؟
کوک: به به پدر زن عزیزم از خواب بیدار شد؟ ای بابا
بنیامین: لعنتی تو مگه نمرده بودی(باداد)
کوک: چیشد خوشحال نیستی؟
بنیامین: لعنتی من تورو خودم با دستام کشتم عوضی
ات: عه؟ واقعا؟
بنیامین: ات دخترم اینجا چیکار میکنی؟
ات: خب باباجون ازراعیل امروز مرخصی بود نتونست بیاد پیشت به جاش منو فرستاد
بنیامین: ات تو چی داری میگی؟
کوک: چقدر آخه پدر زن من خنگه این همه مدت داشت دنبال جانگ مرده می گشت چون راحت گول خورد فکر کرد زندس اما نه اون زیر خاکه در اصل اونی که زنده بود و هویت جانگو گرفت جئون جونگکوک بود ای بابا
بنیامین: عوضی عوضی ات ببین من برای منفعت تو اینکارو کردم به حرف این عوضی گوش نکن
ات: میدونی چیه؟ وقتی توی سن ۱۷ سالگی پدر خودمو پیدا کردم و احساس کردم یه تکیه گاه دارم چقدر خوشحال بودم همیشه دوست داشتم اما تو با این کارت عشقی که بهت داشتمو نابود کردی شاید بعد مرگت ناراحت بشم به هر حال بابامی آره گریه میکنم اما اینو بدون که هیچ وقت عذاب وجدان نمیگیرم
بنیامین: ات نه من پدرتم همچین کاری نکن
ات: (بچه ها ات از اینجا دیگه حرفاش با داد و گریه شدیده) لعنتی تو قصد کشتن شوهر منو داشتی تو میخواستی عشقمو بکشی میدونی تا چند هفته قلبم در حال آتیش گرفتن بود؟ میدونی دخترم چه عذابی کشید شاید الان اگر نمیفهمیدم کوک زندس مرده بودم مردک عوضی تو داشتی زندگی مو به فنا می دادی ولی دیگه بسه تو ضربه خیلی بدی بهم زدی تا همینجا کافیه من نمیکشمت چون قصد جون منو نداشتی کسی که قصد جونشو داشتی میکشتت
بنیامین: ببین کوک معذرت میخوام دیگه همچین کاری نمیکنم فقط ولم کن
کوک: خداحافظ آقای باتن
الورا: کوک به مغز بنیامین شلیک کرد و مرد و با ات به عمارت رفت و رسیدن
کوک: ات...
۶.۶k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.