❀•°•═════ஓ๑♡๑ஓ═════•°•❀

#عشق_خریدنی
사랑 쇼핑
Prt 5

ا/ت

کوک اومدو موهامو گذاشت داخل هودیم بعدشم دستمو گرفت و برد سمت میز میز پر غذا بود
یجورایی تو کل عمرم اینقد غذا ندیده بودم

ا/ت :این همه غذا برا کیه
کوک :برا من و تو
ا/ت :من که اینقد نمی خورم
کوک:می خوردی و گر نه......
ا/ت :باشه حالا گیر نده

ا/ت

کوک نشست و شروع کرد به خوردن
کوک :نمی خوری (با دهن پر 😂)
ا/ت :چرا ولی این خیلیه
کوک :حالا تو بیا بخور
ا/ت :گشنم نیست (ناز نکن ا/ت خانم)

ا/ت

کوکی دستمو گرفتو کوشوند و گذاشت رو پاهاش
که یدفه یکی از خدمه اومد و کوک گفت :
برو اون ور
ا/ت :چته
کوک خدمه اومدن
ا/ت اها
خدمه جناب این دختر مزاحمتون شدن ببرمش بیرون
کوک :این دختر دوس دخترم هست
خدمه :واقعا منو ببخشید

لایک بزار فالوم کن

بیب بریم پارت بدی ^_^