𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙿𝚊𝚛𝚝⁴⁴
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
جونگکوک لبخند تلخی به هایونزد؛
نه به تلخی قهوه ، مرگ ،زندگی ، عشق و درد که برای برخی شیرینند
او به تلخی از دست دادن لبخندی بر لبانش شکل گرفت
خوب به یاد داشت پدرش یکبار به او گفت :پسر عزیزم یادت باشه گاهی اوقات لبخند ها از گریه ها دردناک ترن
اگر دیدی کسی در عمق درد لبخند زد بدان به جنون نرسیده اما دعا کن برسد !
شانه های ظریف هایون را گرفت و گفت :هایون جانم
جونگکوک پس از ندای دختری که واقعا جانش بود لحظه ای درنگ کرد
چه به او که یک تکه از قلبش بی روح شده و قرار است بر زیر خروارها خاک بخوابد بگوید؟
هایون:همیشه وقتی نصفه شب بیدار می شدم جان تازه ای میگرفتم چون وقت داشتم به راحتی صدای نفس های منظم دختر درخشندم گوش کنم!اصلا یهو چی شد؟چرا رفت؟اون روح کوچیکش طاقت چه بیماری یا سختی رو نداشت؟
ذره ای بغض درصدایش نبود!
حتی لرزشی احساس نمی شد
اما هرکس آن صدا را بشنود به طرز غریبی دلش میگیرد زیرا احساس ناتوانی درمقابل این دنیا را به طرز فجیعی میشد تشخیص داد !
در میان هیاهوی باد زمستانی من آن کسم که داستان دخترک را زید لب مرور میکنم داستان همان دخترک مرده
من همان کودکی ام که کودک درونش را سر بریده آینه ی وجدانش را شکسته
و حال همچون حفره ای توخالی تو را مینگرد من همان کودکم که رگ های باطنش را بریده همان که احساساتش را خلع سلاح کرده من همان کودکی هستم که گوشه خیابان با چشم های باز مرده
#Im_Monster
#Park_Jiyoon
𝙿𝚊𝚛𝚝⁴⁴
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
جونگکوک لبخند تلخی به هایونزد؛
نه به تلخی قهوه ، مرگ ،زندگی ، عشق و درد که برای برخی شیرینند
او به تلخی از دست دادن لبخندی بر لبانش شکل گرفت
خوب به یاد داشت پدرش یکبار به او گفت :پسر عزیزم یادت باشه گاهی اوقات لبخند ها از گریه ها دردناک ترن
اگر دیدی کسی در عمق درد لبخند زد بدان به جنون نرسیده اما دعا کن برسد !
شانه های ظریف هایون را گرفت و گفت :هایون جانم
جونگکوک پس از ندای دختری که واقعا جانش بود لحظه ای درنگ کرد
چه به او که یک تکه از قلبش بی روح شده و قرار است بر زیر خروارها خاک بخوابد بگوید؟
هایون:همیشه وقتی نصفه شب بیدار می شدم جان تازه ای میگرفتم چون وقت داشتم به راحتی صدای نفس های منظم دختر درخشندم گوش کنم!اصلا یهو چی شد؟چرا رفت؟اون روح کوچیکش طاقت چه بیماری یا سختی رو نداشت؟
ذره ای بغض درصدایش نبود!
حتی لرزشی احساس نمی شد
اما هرکس آن صدا را بشنود به طرز غریبی دلش میگیرد زیرا احساس ناتوانی درمقابل این دنیا را به طرز فجیعی میشد تشخیص داد !
در میان هیاهوی باد زمستانی من آن کسم که داستان دخترک را زید لب مرور میکنم داستان همان دخترک مرده
من همان کودکی ام که کودک درونش را سر بریده آینه ی وجدانش را شکسته
و حال همچون حفره ای توخالی تو را مینگرد من همان کودکم که رگ های باطنش را بریده همان که احساساتش را خلع سلاح کرده من همان کودکی هستم که گوشه خیابان با چشم های باز مرده
#Im_Monster
#Park_Jiyoon
۳.۰k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.