پارت ۲۱ Blood moonptqq
پارت ۲۱ Blood moonptqq
خواستم بیوفتم که یه چیزی منو گرفت
بلند شدم نگاه کردم
شبیه افراد جونگکوک و خودش نبود
یه فرد دیگه بود
مچ دستمو گرفت و کشید کنار درختا
افراد جونگکوک ازمون دور شدن
مون هی:خب،سر اینکه نجاتت دادم ازت طلب دارم
ا/ت:اون یارو کم بود حالا توهم اومدی بهش ملحق شی؟
مون هی:تورو میبرم به عمارتم اونجا جات امن تره
مچ دستمو بیشتر فشار داد و کشید سمت خودش
که مچ اون یکی دستم گرفته شد
برگشتم و دیدم...نه قبرم کندس
کوک:بهتره ولش کنی
مون هی:اوه...ببین کی اینجاس
کوک:ولش کن،بعدا حرف میزنیم
مون هی:اون مال منه،من اول پیداش کردم
کوک:ببینم،حافظت مشکل داره؟
دستامو بیشتر سمت خودشون کشیدن
مون هی:کار هر روزته،هرچیزیو که پیدا کنم ازم میدزدی،بزار این یکی برای من باشه
کوک:اگه ببریش عمارتت بهش اسیب میرسونی،من تورو میشناسم
مون هی:توهم قصدت همینه
ا/ت:ولم کنید،مگه من عروسکتونم که اینطوری باهام رفتار میکنید؟
دستامو محکم سمت خودم کشیدم
و ولم کردن
ازشون فاصله گرفتم
جونگکوک دستمو گرفت و کشیدتم سمت خودش که افتادم داخل بغلش
به اطرافم نگاه کردم،خبری از اون یارو نبود
به جونگکوک نگاه کردم چشاش قرمز بود
ا/ت:ارباب من نمی...
کوک:خفه شو یه بلایی سرت بیارم که دیگه فکر فرار به سرت نرسه(عربده)
مچ دستمو محکم گرفت طوری که استخونام داشتن خورد میشدن
هر لحظه فشار دستش بیشتر میشد
منو کشون کشون برد سمت یه ماشین
پرتم کرد داخل خودشم کنارم نشست
کوک:حرکت کن
قطره های عرق سرد از کمرم سر میخورد
فکرم درگیر این بود که میخواد باهام
چکار کنه
نفهمیدم می رسیدیم
از ماشین پیاده شدیم
رسیدیم به در ورودی درو با دست دیگش
باز کرد
کشون کشون منو برد سمت همون راهروی تاریک
رسیدم به اون سه تا در رفت سمت در قرمز
بازش کرد و...
خواستم بیوفتم که یه چیزی منو گرفت
بلند شدم نگاه کردم
شبیه افراد جونگکوک و خودش نبود
یه فرد دیگه بود
مچ دستمو گرفت و کشید کنار درختا
افراد جونگکوک ازمون دور شدن
مون هی:خب،سر اینکه نجاتت دادم ازت طلب دارم
ا/ت:اون یارو کم بود حالا توهم اومدی بهش ملحق شی؟
مون هی:تورو میبرم به عمارتم اونجا جات امن تره
مچ دستمو بیشتر فشار داد و کشید سمت خودش
که مچ اون یکی دستم گرفته شد
برگشتم و دیدم...نه قبرم کندس
کوک:بهتره ولش کنی
مون هی:اوه...ببین کی اینجاس
کوک:ولش کن،بعدا حرف میزنیم
مون هی:اون مال منه،من اول پیداش کردم
کوک:ببینم،حافظت مشکل داره؟
دستامو بیشتر سمت خودشون کشیدن
مون هی:کار هر روزته،هرچیزیو که پیدا کنم ازم میدزدی،بزار این یکی برای من باشه
کوک:اگه ببریش عمارتت بهش اسیب میرسونی،من تورو میشناسم
مون هی:توهم قصدت همینه
ا/ت:ولم کنید،مگه من عروسکتونم که اینطوری باهام رفتار میکنید؟
دستامو محکم سمت خودم کشیدم
و ولم کردن
ازشون فاصله گرفتم
جونگکوک دستمو گرفت و کشیدتم سمت خودش که افتادم داخل بغلش
به اطرافم نگاه کردم،خبری از اون یارو نبود
به جونگکوک نگاه کردم چشاش قرمز بود
ا/ت:ارباب من نمی...
کوک:خفه شو یه بلایی سرت بیارم که دیگه فکر فرار به سرت نرسه(عربده)
مچ دستمو محکم گرفت طوری که استخونام داشتن خورد میشدن
هر لحظه فشار دستش بیشتر میشد
منو کشون کشون برد سمت یه ماشین
پرتم کرد داخل خودشم کنارم نشست
کوک:حرکت کن
قطره های عرق سرد از کمرم سر میخورد
فکرم درگیر این بود که میخواد باهام
چکار کنه
نفهمیدم می رسیدیم
از ماشین پیاده شدیم
رسیدیم به در ورودی درو با دست دیگش
باز کرد
کشون کشون منو برد سمت همون راهروی تاریک
رسیدم به اون سه تا در رفت سمت در قرمز
بازش کرد و...
۸.۶k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.