فیک جونگ کوک
از زبان جونگ کوک
(۱۵ساله پیش مادرم به دست دشمنای پدرم کشته شد و من بعد ۲ سال مجبور شدم کار کنم چون پدرم اعتیاد شدید به الکل داشت و نمیزاشت به مدرسه برم از اون طرف دشمن پدرم یا همونی که صاحب کار پدرم بود و پدرم ازش دزدی کرد مجبورمکرد براش کار کنم مجبور بودم براش دزدی کنم و اگر نمیکردم به پدرم میگفت که چند تا دوست دارم و یواشکی به مدرسه میرم یا کتکم میزد
برای همین به زور براش کار کردن تا ۱۹ سالگیم که به پدرم از دستم اعصبی شد که میخوام به دانشگاه برم و منو بزور فرستاد پیش همون مرتیکه که بازم براش کار کنم والان ۲۵ سالمه و از دست پدرم فرار کردم چون فکر میکرد پولی که درمیارم رو میدم به دانشگاه و تا میخوردم کتکم میزد
البته اینم بگم که بخاطر شغلم که نیاز به بدن قوی داشت خودم بکس یاد گرفتم و بدن خودم رو ساختم و یکم بیشتر میتونم در برابر کتک هایی که میخوردم تحمل کنم)
_امروز تصمیم گرفتم که سهمی که اون صاحب کارم بهم نداده رو بدزدم و بزنم به چاک
نقشم رو کشیدم و با تجربه ای که طی این چند سال داشتم پاشدم و رفتم
خیلی قشنگ ازش دزدی کردم ولی زیر دستاش دست از سرم بر نداشتن
فردا صبح پاشدم دیدم تو ی اتاق تاریک و کوچیکم کولم که پولا توش بود پیشم نبود
بلند شدم و دنبال کیفم گشتم تااینکه بعد ۵ دقیقه ی نفر اومد تو بعدش دوتا مرد گنده آمدن تو و تا میخوردم زدنم دست و پام بسته بود نمیتونستم باهاشون مقابله کنم فکر کنم بعد نیم ساعت هیچی ندیدم
که وقتی بیدار شدم دیدم تو ی جای خاکیم
(۱۵ساله پیش مادرم به دست دشمنای پدرم کشته شد و من بعد ۲ سال مجبور شدم کار کنم چون پدرم اعتیاد شدید به الکل داشت و نمیزاشت به مدرسه برم از اون طرف دشمن پدرم یا همونی که صاحب کار پدرم بود و پدرم ازش دزدی کرد مجبورمکرد براش کار کنم مجبور بودم براش دزدی کنم و اگر نمیکردم به پدرم میگفت که چند تا دوست دارم و یواشکی به مدرسه میرم یا کتکم میزد
برای همین به زور براش کار کردن تا ۱۹ سالگیم که به پدرم از دستم اعصبی شد که میخوام به دانشگاه برم و منو بزور فرستاد پیش همون مرتیکه که بازم براش کار کنم والان ۲۵ سالمه و از دست پدرم فرار کردم چون فکر میکرد پولی که درمیارم رو میدم به دانشگاه و تا میخوردم کتکم میزد
البته اینم بگم که بخاطر شغلم که نیاز به بدن قوی داشت خودم بکس یاد گرفتم و بدن خودم رو ساختم و یکم بیشتر میتونم در برابر کتک هایی که میخوردم تحمل کنم)
_امروز تصمیم گرفتم که سهمی که اون صاحب کارم بهم نداده رو بدزدم و بزنم به چاک
نقشم رو کشیدم و با تجربه ای که طی این چند سال داشتم پاشدم و رفتم
خیلی قشنگ ازش دزدی کردم ولی زیر دستاش دست از سرم بر نداشتن
فردا صبح پاشدم دیدم تو ی اتاق تاریک و کوچیکم کولم که پولا توش بود پیشم نبود
بلند شدم و دنبال کیفم گشتم تااینکه بعد ۵ دقیقه ی نفر اومد تو بعدش دوتا مرد گنده آمدن تو و تا میخوردم زدنم دست و پام بسته بود نمیتونستم باهاشون مقابله کنم فکر کنم بعد نیم ساعت هیچی ندیدم
که وقتی بیدار شدم دیدم تو ی جای خاکیم
۲۵.۷k
۰۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.