p52
p52
لی. نچ نچ مثلا خیلی با ادبی بگیر من رفتم دیرم شد
ات. ممنون
پنجتا باکسی که دستش بودو گرفتم رفتم اتاقم اول یه دوش گرفتم نگاهی به ساعت انداختم یک ساعت وقت داشتم سریع لباسمو پوشیدمو زیربرالات ایناهم انداختم کمی آرایش کردم موهامو باز گذاشتم (اسلاید بعد) داشتم کت کوتاه پشمیمو میپوشیدم که صدای زنگ در به صدا امد....
از پله ها پایین رفتم و به سمت در حرکت کردم صدای زنگ برای بار دوم به صدا امد
ات امدمممم
بدون اینکه تو آیفون نگا کنم کیه درو باز کردم که بایه پسر بسیاررر کیوت روبه رو شدم با یه کتو شلوار
ات. بفرمایید کاری داشتید؟
مینهو. جانگ مینهو هستم بادیگارد شخصی شما
ات. چی؟ تو بادیگاردی؟ شوخیت گرفته؟(خنده)
مینهو. مشکلی هست؟
ات. تو زیادی کیوتی آدم میخواد...
از لپاش گرفتمو میکشیدم..
ات. لپاتو گاز بگیره عایشششش چه کیوتتت
مینهو.(با بهت زل زده به ات)
لحضه ای به خودم امدمو لپاشو ول کردم لپاش سرخ شده بود بخاطر فشار دادنش
ات. وای خدای من دردت امد معذرت میخوام
مینهو. نه درد نداشت...
ات. خب بگذریم بادیگار من... بیا راحت باشیم من از رسمی بودن بدم میاد
مینهو. منم همینطور
ات. خب بزار کیفمو بردارو بریم
کیفمو از رو کاناپه برداشتمو به سمتش رفتم
ات. بریم؟
مینهو. بریم
در ماشینو برام باز کردو نشستم داخل ماشین
خودشم نشستو حرکت کرد
ات. خب مینهو چند سالته؟
مینهو. 28سالمه
ات. ازم بزرگی(آروم)
مینهو. شما؟
ات. گفتم رسمی نباش... 26سالمه
دیگه حرفی نزدیم تا تالار عروسی
بعد25مین رسیدیم
کلی خبر نگار جلو در بودن
مینهو زود تر پیداه شدو درو برام بازکرد
ات. ممنون
دستمو گرفتو از ماشین پیاده شدم سه تا پله بالا رفتم که روی فرش قرمز مخملی حرکت کردم
چون میله گذاشته بودن خبرنگارا حمله نمیکردن به آدم پس مینهو پشت سرم شروع به حرکت کردمنم برای عکسا دست تکون میدادم ژست میگرفتم بلخره به داخل رسیدم انگار طبقه بالاجشن عروسیه
ات. باید بریم بالا؟
مینهو. آره
همینطور که داشتم با مینهو حرف میزدم به سمت آسانسور رفتم که یه مرد با کت و شلوار مشکی جلو در آسانسور منتظر بود رفتیم کنارش وایستادیم کنجکاو بودم ببینم کدوم یکی از آیدلاس که سرمو برگردوندم با چیزی که دیدم خشکم زد اما به روی خودم نیوردم و فقط یه لبخند زدم اون کوک بود که با تعجب به چشمام خیره شده بود رومو ازش گرفتم که در آسانسور باز شد
ادامه دارد...
حمایت کنید 🥹❤️
لی. نچ نچ مثلا خیلی با ادبی بگیر من رفتم دیرم شد
ات. ممنون
پنجتا باکسی که دستش بودو گرفتم رفتم اتاقم اول یه دوش گرفتم نگاهی به ساعت انداختم یک ساعت وقت داشتم سریع لباسمو پوشیدمو زیربرالات ایناهم انداختم کمی آرایش کردم موهامو باز گذاشتم (اسلاید بعد) داشتم کت کوتاه پشمیمو میپوشیدم که صدای زنگ در به صدا امد....
از پله ها پایین رفتم و به سمت در حرکت کردم صدای زنگ برای بار دوم به صدا امد
ات امدمممم
بدون اینکه تو آیفون نگا کنم کیه درو باز کردم که بایه پسر بسیاررر کیوت روبه رو شدم با یه کتو شلوار
ات. بفرمایید کاری داشتید؟
مینهو. جانگ مینهو هستم بادیگارد شخصی شما
ات. چی؟ تو بادیگاردی؟ شوخیت گرفته؟(خنده)
مینهو. مشکلی هست؟
ات. تو زیادی کیوتی آدم میخواد...
از لپاش گرفتمو میکشیدم..
ات. لپاتو گاز بگیره عایشششش چه کیوتتت
مینهو.(با بهت زل زده به ات)
لحضه ای به خودم امدمو لپاشو ول کردم لپاش سرخ شده بود بخاطر فشار دادنش
ات. وای خدای من دردت امد معذرت میخوام
مینهو. نه درد نداشت...
ات. خب بگذریم بادیگار من... بیا راحت باشیم من از رسمی بودن بدم میاد
مینهو. منم همینطور
ات. خب بزار کیفمو بردارو بریم
کیفمو از رو کاناپه برداشتمو به سمتش رفتم
ات. بریم؟
مینهو. بریم
در ماشینو برام باز کردو نشستم داخل ماشین
خودشم نشستو حرکت کرد
ات. خب مینهو چند سالته؟
مینهو. 28سالمه
ات. ازم بزرگی(آروم)
مینهو. شما؟
ات. گفتم رسمی نباش... 26سالمه
دیگه حرفی نزدیم تا تالار عروسی
بعد25مین رسیدیم
کلی خبر نگار جلو در بودن
مینهو زود تر پیداه شدو درو برام بازکرد
ات. ممنون
دستمو گرفتو از ماشین پیاده شدم سه تا پله بالا رفتم که روی فرش قرمز مخملی حرکت کردم
چون میله گذاشته بودن خبرنگارا حمله نمیکردن به آدم پس مینهو پشت سرم شروع به حرکت کردمنم برای عکسا دست تکون میدادم ژست میگرفتم بلخره به داخل رسیدم انگار طبقه بالاجشن عروسیه
ات. باید بریم بالا؟
مینهو. آره
همینطور که داشتم با مینهو حرف میزدم به سمت آسانسور رفتم که یه مرد با کت و شلوار مشکی جلو در آسانسور منتظر بود رفتیم کنارش وایستادیم کنجکاو بودم ببینم کدوم یکی از آیدلاس که سرمو برگردوندم با چیزی که دیدم خشکم زد اما به روی خودم نیوردم و فقط یه لبخند زدم اون کوک بود که با تعجب به چشمام خیره شده بود رومو ازش گرفتم که در آسانسور باز شد
ادامه دارد...
حمایت کنید 🥹❤️
۴.۷k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.