‹عشق دزدیده من›
‹عشق دزدیده من›
𝑝𝟐
ویو ات
با درد خفیفی روی گردنم چشمامو باز کردم تو یه اتاق به تم سیاه و قرمز بودم کسی نبود گردنم به شدت درد میکرد دور برمو نگاه کردم ولی به جا نیوردم تو فکر فرو رفتم آخرین بار داشتم میرفتم خونه که بیهوش شدم
با صدای باز شدن در به خودم اومدم یه مرد جذاب که موهاش سیاه بود صاف با یه طیب سیاه اومد داخا
_بیدار شدی کوچولو
*م م من ک کوچولو نیستم
_ولی در مقابل من هستی خب اسم من تهیونگه و اسم تو ات هست
*چرا منو اوردی اینجا
_چون خونتو دوست دارم
*خ خ خون م من
_آره ببینم گردنت درد میکنه
چشمام بیشتر از این بزرگ نمیشد
*ت ت تو
_آره خون آشامم
*بزار برم
_ببین جوجه من میتونستم به حدی خونتو بخرم که بمیری ولی گفتم حیفه اگه فکر فرار به کلت بخره به حدی شکنجت میدم که بمیری فهمیدی«جدی و فهمیدی آخرو با داد»
*...
_نشنیدم
*ف ف فهمیدم
اینهمه زندگی کوفتیمو تحمل کردم اینم باید تحمل کنم من چه گناهی کردم آخه
رفت و درو بست بلند شدم و به آینه نگاه کردم چردنمو نگاه کردم جای دندون بود یهو در باز شد
_درضمن بعد بیا اتاقم کارت دارم لباست هم عوض کن
باشه ای گفتم و رفت بیرون یه نیم تنه سیاه پوشیدم موهامو باز گذاشتم یکم کردم به گردنم کشیدم
عوضیی«باباته»
رفتم بیرون یه نفس صدا داری کشیدم به دور و ورم نگاه کردم این خونه پیست قصره
از یکی سوال کردم که اتاقش کجاسپ رفتم اتاقش در زدم اجازه ورود رو گرفتم و رفتم داخل
*کارم داشتی
_اوهوم بهم بگو ارباب
*نه بابا
_آره مامان
چشم غره معروفمو نصیبش کردم
_و خدمتکارمی
*ولی من داشگاهی ام
_خب نرو
بدون هیچ حرفی میخواستم برم بیرون
_ولی من نگفتم بری
*دیگه چی
_حیا کن لباست بازه
*کجاش بازه آخه
_حوس خونتو کردم
*به درک
رفتم بیرون
رفتم تو آشپز
یه خانم. سلام تو باید ات باشی خدمتکار جدید
برگشتم یت خانم موسن بود
𝑝𝟐
ویو ات
با درد خفیفی روی گردنم چشمامو باز کردم تو یه اتاق به تم سیاه و قرمز بودم کسی نبود گردنم به شدت درد میکرد دور برمو نگاه کردم ولی به جا نیوردم تو فکر فرو رفتم آخرین بار داشتم میرفتم خونه که بیهوش شدم
با صدای باز شدن در به خودم اومدم یه مرد جذاب که موهاش سیاه بود صاف با یه طیب سیاه اومد داخا
_بیدار شدی کوچولو
*م م من ک کوچولو نیستم
_ولی در مقابل من هستی خب اسم من تهیونگه و اسم تو ات هست
*چرا منو اوردی اینجا
_چون خونتو دوست دارم
*خ خ خون م من
_آره ببینم گردنت درد میکنه
چشمام بیشتر از این بزرگ نمیشد
*ت ت تو
_آره خون آشامم
*بزار برم
_ببین جوجه من میتونستم به حدی خونتو بخرم که بمیری ولی گفتم حیفه اگه فکر فرار به کلت بخره به حدی شکنجت میدم که بمیری فهمیدی«جدی و فهمیدی آخرو با داد»
*...
_نشنیدم
*ف ف فهمیدم
اینهمه زندگی کوفتیمو تحمل کردم اینم باید تحمل کنم من چه گناهی کردم آخه
رفت و درو بست بلند شدم و به آینه نگاه کردم چردنمو نگاه کردم جای دندون بود یهو در باز شد
_درضمن بعد بیا اتاقم کارت دارم لباست هم عوض کن
باشه ای گفتم و رفت بیرون یه نیم تنه سیاه پوشیدم موهامو باز گذاشتم یکم کردم به گردنم کشیدم
عوضیی«باباته»
رفتم بیرون یه نفس صدا داری کشیدم به دور و ورم نگاه کردم این خونه پیست قصره
از یکی سوال کردم که اتاقش کجاسپ رفتم اتاقش در زدم اجازه ورود رو گرفتم و رفتم داخل
*کارم داشتی
_اوهوم بهم بگو ارباب
*نه بابا
_آره مامان
چشم غره معروفمو نصیبش کردم
_و خدمتکارمی
*ولی من داشگاهی ام
_خب نرو
بدون هیچ حرفی میخواستم برم بیرون
_ولی من نگفتم بری
*دیگه چی
_حیا کن لباست بازه
*کجاش بازه آخه
_حوس خونتو کردم
*به درک
رفتم بیرون
رفتم تو آشپز
یه خانم. سلام تو باید ات باشی خدمتکار جدید
برگشتم یت خانم موسن بود
۳.۷k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.