پارت ششم
پارت ششم
اون سو: بعد از اینکه ناهارمو خوردم رفتم کمی استراحت کردم...........
اون سو: الو سلام.... من تا یک ساعت دیگه اونجام....
تهیونگ: بله... منتظرم....
اون سو: سریع لباسامو پوشیدم و یه تاکسی گرفتمو رفتم به ادرسی که داده بود...
۴۵دقیقه بعد: اون سو: ببخشید من الان به ادرسی که دادیط اومدم.... خونتون کدومه، لطفا پلاکش رو بگید؟........... اها... بله... ممنونم.... الان میام....
اون سو: س س سلام... ببخشید من اقای کیم تهیونگ کار داشتم..... ا اشت اتشباه اومدم؟
نه دخترم اشتباه نیومدی.... من مادرشم.... شما؟
اون سو: من صاحب اون دفترچه هستم...
اوه بله بله، خوش اومدید، بفرمایید داخل.....
تهیونگ: س سلام.....
اون سو: سلام... اون عکسی که گذاشته بودید دفتر من هستش....این دفتر خیلی برام با ارزشه..... من واقعا نمیدونم چطور باید ازتون تشکر کنم.... ممنونمممم... ممنون....
تهیونگ: بله... میدونم.... بفرمایید اینم دفترتون....
اون سو: وای خدای مننننن.... مرسییییی..... ممنوننننننن....
اون سو: نمیدونم چطور میتونم لطفتون رو جبران کنم.... اگه کاری دارید که من بتونم براتون انجام بدم لطفا بگید....
نه دخترم... فقط دیگه مراقب دفترت باش....
اون سو: بازم ممنون.... باشه چشم.... خدانگهدارتون....
تهیونگ: ب ببخشید.......
اون سو: بله...
تهیونگ: میتونم چنددقیقه ای وقتتون رو بگیرم.... اگه اجازه بدید باهم چنددقیقه ای بریم پارک کنار خونمون...... اگه هم که مشکلی دارید که هیچ....
اون سو: ن نه. مشکلی نیس.....
تهیونگ: مادر جان من الان میام...
باشه پسرم، برید......
تهیونگ: میدونم کار اشتباهی کردمو خوندمشون..... ببخشید.....
اون سو: حتما شماهم فک میکنید من دیوونه هستم.....
تهیونگ: نهههه، اصلا من راجب شما همچین فکری نمیکنم..... من هیچوقت اینطور فک نمیکنم.....
اون سو: واقعا از حرفش تعجب کرده بودم.....
اون سو: چ چر چرا؟ چرا شما مث بقیه نمگید من دیوونه ام؟
تهیونگ: منم مثل شما هستم..... منم از کودکی ارزوی زندگی کنار دریا.... معشوقه پری..... منم همیشه این ارزو رو در ذهن داشتم....... همه به این ارزو میخندیدن و میگفتن این یه رویای الکی هستش....... بعد که بزرگتر شدم فهمیدم پری فقط تو قصه هاهست....... ولی من هنوز این رویا و ارزو رو در ذهن دارم........
اون سو: چ چی.... ینی. ینی شما هم مث من هستید.........
اون سو: ی ینی اون زن فالگیر چی میخواسته به من بگه...................
اون سو: بعد از اینکه ناهارمو خوردم رفتم کمی استراحت کردم...........
اون سو: الو سلام.... من تا یک ساعت دیگه اونجام....
تهیونگ: بله... منتظرم....
اون سو: سریع لباسامو پوشیدم و یه تاکسی گرفتمو رفتم به ادرسی که داده بود...
۴۵دقیقه بعد: اون سو: ببخشید من الان به ادرسی که دادیط اومدم.... خونتون کدومه، لطفا پلاکش رو بگید؟........... اها... بله... ممنونم.... الان میام....
اون سو: س س سلام... ببخشید من اقای کیم تهیونگ کار داشتم..... ا اشت اتشباه اومدم؟
نه دخترم اشتباه نیومدی.... من مادرشم.... شما؟
اون سو: من صاحب اون دفترچه هستم...
اوه بله بله، خوش اومدید، بفرمایید داخل.....
تهیونگ: س سلام.....
اون سو: سلام... اون عکسی که گذاشته بودید دفتر من هستش....این دفتر خیلی برام با ارزشه..... من واقعا نمیدونم چطور باید ازتون تشکر کنم.... ممنونمممم... ممنون....
تهیونگ: بله... میدونم.... بفرمایید اینم دفترتون....
اون سو: وای خدای مننننن.... مرسییییی..... ممنوننننننن....
اون سو: نمیدونم چطور میتونم لطفتون رو جبران کنم.... اگه کاری دارید که من بتونم براتون انجام بدم لطفا بگید....
نه دخترم... فقط دیگه مراقب دفترت باش....
اون سو: بازم ممنون.... باشه چشم.... خدانگهدارتون....
تهیونگ: ب ببخشید.......
اون سو: بله...
تهیونگ: میتونم چنددقیقه ای وقتتون رو بگیرم.... اگه اجازه بدید باهم چنددقیقه ای بریم پارک کنار خونمون...... اگه هم که مشکلی دارید که هیچ....
اون سو: ن نه. مشکلی نیس.....
تهیونگ: مادر جان من الان میام...
باشه پسرم، برید......
تهیونگ: میدونم کار اشتباهی کردمو خوندمشون..... ببخشید.....
اون سو: حتما شماهم فک میکنید من دیوونه هستم.....
تهیونگ: نهههه، اصلا من راجب شما همچین فکری نمیکنم..... من هیچوقت اینطور فک نمیکنم.....
اون سو: واقعا از حرفش تعجب کرده بودم.....
اون سو: چ چر چرا؟ چرا شما مث بقیه نمگید من دیوونه ام؟
تهیونگ: منم مثل شما هستم..... منم از کودکی ارزوی زندگی کنار دریا.... معشوقه پری..... منم همیشه این ارزو رو در ذهن داشتم....... همه به این ارزو میخندیدن و میگفتن این یه رویای الکی هستش....... بعد که بزرگتر شدم فهمیدم پری فقط تو قصه هاهست....... ولی من هنوز این رویا و ارزو رو در ذهن دارم........
اون سو: چ چی.... ینی. ینی شما هم مث من هستید.........
اون سو: ی ینی اون زن فالگیر چی میخواسته به من بگه...................
۳۵.۰k
۲۸ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.