فیک کوک ( عشق و نفرت ) پارت ۲۲
از زبان ا/ت
رفتم طبقه بالا براش قیافه گرفته بودم اصلا بهش اهمیت نمیدادم
خب من باید از اینجا در برم ولی فشار برام خوب نیست چون هنوز زخمم پانسمانه و خوب نشده ،
( شب )
انگار کوک خونه نیست آروم دره اتاق رو باز کردم و رفتم بیرون آروم آروم قدم بر میداشتم رفتم پایین میز شام آماده بود خدمتکار از آشپزخونه اومد بیرون و منو دید فوراً دره بیرون رو باز کردم و رفتم توی حیاط
صدای خدمتکار رو شنیدم که بلند داد زد و گفت : قربانننن خانم رفتن
همینطوری داشتم میدویدم به سمته دره خروجی احساس کردم یه چیزی داره از شکمم میریزه خون بود زخمم حتما باز شده خیلی میسوخت و درد داشت کوک دنبالم اومد و گفت : ا/ت صبر کن اومد دستم و از پشت گرفت و گفت : دوباره به سرت زد کارای احمقانه کنی ( با داد گفتش )
کشون کشون بردم تو خونه زخمم خیلی درد میکرد گفتم : ولم کن عرق کرده بودم .....
رفتم طبقه بالا براش قیافه گرفته بودم اصلا بهش اهمیت نمیدادم
خب من باید از اینجا در برم ولی فشار برام خوب نیست چون هنوز زخمم پانسمانه و خوب نشده ،
( شب )
انگار کوک خونه نیست آروم دره اتاق رو باز کردم و رفتم بیرون آروم آروم قدم بر میداشتم رفتم پایین میز شام آماده بود خدمتکار از آشپزخونه اومد بیرون و منو دید فوراً دره بیرون رو باز کردم و رفتم توی حیاط
صدای خدمتکار رو شنیدم که بلند داد زد و گفت : قربانننن خانم رفتن
همینطوری داشتم میدویدم به سمته دره خروجی احساس کردم یه چیزی داره از شکمم میریزه خون بود زخمم حتما باز شده خیلی میسوخت و درد داشت کوک دنبالم اومد و گفت : ا/ت صبر کن اومد دستم و از پشت گرفت و گفت : دوباره به سرت زد کارای احمقانه کنی ( با داد گفتش )
کشون کشون بردم تو خونه زخمم خیلی درد میکرد گفتم : ولم کن عرق کرده بودم .....
۱۱۶.۰k
۱۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.