دخترک مغرور🧬♥️
دخترک مغرور🧬♥️
پارت ۴۰
diyana
محراب : دیانا بسه دیگ همش قاتل قاتل راه انداختی
دیانا : دروغ نمیگم واقعیته
محراب: فقط دعا کن اتفاقی براش نیوفته باشه
وگرنه تو قاتل حساب میشی
aeslwn
رسیدم ترکیه سریع رفتم خونه خالم
خاله ا : اومدی پسرم
ارسلان : خاله مامانم کجاس
خاله ا : به این شماره زنگ بزن
ارسلان : شماره رو گرفتم زنگ زدم
مرده : بگو
ارسلان : عوضی مامانم کجاس
مرده : به آقا ارسلان
ارسلان : کثافت مامانم کجاس
مرده : بیا به این آدرس
ارسلان : اینو ثفتو قط کرد بعد چند دیقه آدرس رو داد
رفتم به آدرس
یه اتاق ترسناک و تاریک بود رفتم تو که دیگ هيچی نفهمیدم....
mamad
نشسته بودم که گوشیم زنگ خورد خاله ارسلان بود
وقتی اومدم ترکیه همو دیدیم شمارمو گرف
ممد : سلام خوبید خاله
خاله ا : ممد جان به دادم برس
مامان ارسلان رو دزدیدن ارسلان رف به آدرسی که اونا داده بودن الان هیچ خبری ازش نی
میترسم اتفاقی براش افتاده باشه
ممد : میتونید آدرس رو برای من بفرستید
خاله ا : آره خاله جان
رفتی اونجا به منم خبر بده تروخدا دارن از استرس میمیرم
ممد : چشم
قط کردم آدرس رو فرستاد
حاضر شدم رفتم به آدرس یه اتاق زود که ازش یه نو میومد که فک کنم آتیش بود رفتم نزدیک اون اتاقه از پنجره دیدم
مامان ارسلان رو روی صندلی بسته بودن
ارسلانم بیهوش رو زمین افتاده بود داشتم نگا میکردم که یهو....
ادامه دارد....
پارت ۴۰
diyana
محراب : دیانا بسه دیگ همش قاتل قاتل راه انداختی
دیانا : دروغ نمیگم واقعیته
محراب: فقط دعا کن اتفاقی براش نیوفته باشه
وگرنه تو قاتل حساب میشی
aeslwn
رسیدم ترکیه سریع رفتم خونه خالم
خاله ا : اومدی پسرم
ارسلان : خاله مامانم کجاس
خاله ا : به این شماره زنگ بزن
ارسلان : شماره رو گرفتم زنگ زدم
مرده : بگو
ارسلان : عوضی مامانم کجاس
مرده : به آقا ارسلان
ارسلان : کثافت مامانم کجاس
مرده : بیا به این آدرس
ارسلان : اینو ثفتو قط کرد بعد چند دیقه آدرس رو داد
رفتم به آدرس
یه اتاق ترسناک و تاریک بود رفتم تو که دیگ هيچی نفهمیدم....
mamad
نشسته بودم که گوشیم زنگ خورد خاله ارسلان بود
وقتی اومدم ترکیه همو دیدیم شمارمو گرف
ممد : سلام خوبید خاله
خاله ا : ممد جان به دادم برس
مامان ارسلان رو دزدیدن ارسلان رف به آدرسی که اونا داده بودن الان هیچ خبری ازش نی
میترسم اتفاقی براش افتاده باشه
ممد : میتونید آدرس رو برای من بفرستید
خاله ا : آره خاله جان
رفتی اونجا به منم خبر بده تروخدا دارن از استرس میمیرم
ممد : چشم
قط کردم آدرس رو فرستاد
حاضر شدم رفتم به آدرس یه اتاق زود که ازش یه نو میومد که فک کنم آتیش بود رفتم نزدیک اون اتاقه از پنجره دیدم
مامان ارسلان رو روی صندلی بسته بودن
ارسلانم بیهوش رو زمین افتاده بود داشتم نگا میکردم که یهو....
ادامه دارد....
۶۹۶
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.