The Caramel Hedgehog/جوجه تیغی کاراملی
The Caramel Hedgehog/جوجه تیغی کراملی
Part Eight/پارت هشت
•°•°•°•°•°•°•°•
همین که زنگ خورد،آکیکو کاغذ رو فوری روی میز گذاشت و اومد روی میزم نشست.
:خب؟چرا دیر اومدی؟
:از رو میز بلند شو!
:چت شد یهو؟
:بلند شو!
آکیکو از روی میز بلند شد و ایستاد.
:بیا!خوب شد؟
:رو دفترم نشسته بودی.
:خب چه مشکلی داره؟
:داره دیگه!
:اه...خیلی خب بگو ببینم چرا دیر اومدی؟
:دیر بیدار شدم.
:خوابالو!
:نیستم!
:هستی!
:بس کن!
:باشه.اوه،راستی میای باهم بریم تو حیاط یه قدمی بزنیم؟
:هم؟خیلی خب.
از روی صندلی بلند شدم و با آکیکو از کلاس خارج شدیم و رفتیم تو حیاط که یه قدمی بزنیم.داشتیم با آکیکو قدم میزدیم که کیریشیما پیداش شد.
:هی باکوگو!
لبخند دندون نمایی زد که تمام دندونهای تیزش نمایان شد.
:سلام آکیکو.
:سلام کیریشیما!
:میبینم با هم گرم گرفتین.
:خفه شو!
:باشه بابا شوخی کردم.
:اوه راستی،خواستم بهتون بگم که زنگ بعد قراره تمرین داشته باشیم.
:واقعا؟!
آکیکو که انگار دنیا رو بهش داده بودن با چشمایی که ستارهها توش شناور بودن پرسید.
:آ..آره.
کیریشیما از واکنش آکیکو تعجب کرده بود.
:خب دیگه،تنهاتون میزارم.بای!
کیریشیما رفت و من و آکیکو رو تنها گذاشت.آکیکو که هنوز ستارهها تو چشماش موج میزدن رو کرد به من و با ذوق فراوان گفت.
:آخ جون!قراره تمرین داشته باشیم باکوگو!
:آره آره.حالا کمتر ذوق کن انرژی تو بزار واسه تمرین.قرار نیست دیگه بهت آسون بگیرم!
:هاها!فکر کردی میتونی منو شکستم بدی؟!
:معلومه که میتونم!
:آتش در برابر آب!ببینیم چی میشه!
...
•°•°•°•°•°•°•°•°
Part Eight/پارت هشت
•°•°•°•°•°•°•°•
همین که زنگ خورد،آکیکو کاغذ رو فوری روی میز گذاشت و اومد روی میزم نشست.
:خب؟چرا دیر اومدی؟
:از رو میز بلند شو!
:چت شد یهو؟
:بلند شو!
آکیکو از روی میز بلند شد و ایستاد.
:بیا!خوب شد؟
:رو دفترم نشسته بودی.
:خب چه مشکلی داره؟
:داره دیگه!
:اه...خیلی خب بگو ببینم چرا دیر اومدی؟
:دیر بیدار شدم.
:خوابالو!
:نیستم!
:هستی!
:بس کن!
:باشه.اوه،راستی میای باهم بریم تو حیاط یه قدمی بزنیم؟
:هم؟خیلی خب.
از روی صندلی بلند شدم و با آکیکو از کلاس خارج شدیم و رفتیم تو حیاط که یه قدمی بزنیم.داشتیم با آکیکو قدم میزدیم که کیریشیما پیداش شد.
:هی باکوگو!
لبخند دندون نمایی زد که تمام دندونهای تیزش نمایان شد.
:سلام آکیکو.
:سلام کیریشیما!
:میبینم با هم گرم گرفتین.
:خفه شو!
:باشه بابا شوخی کردم.
:اوه راستی،خواستم بهتون بگم که زنگ بعد قراره تمرین داشته باشیم.
:واقعا؟!
آکیکو که انگار دنیا رو بهش داده بودن با چشمایی که ستارهها توش شناور بودن پرسید.
:آ..آره.
کیریشیما از واکنش آکیکو تعجب کرده بود.
:خب دیگه،تنهاتون میزارم.بای!
کیریشیما رفت و من و آکیکو رو تنها گذاشت.آکیکو که هنوز ستارهها تو چشماش موج میزدن رو کرد به من و با ذوق فراوان گفت.
:آخ جون!قراره تمرین داشته باشیم باکوگو!
:آره آره.حالا کمتر ذوق کن انرژی تو بزار واسه تمرین.قرار نیست دیگه بهت آسون بگیرم!
:هاها!فکر کردی میتونی منو شکستم بدی؟!
:معلومه که میتونم!
:آتش در برابر آب!ببینیم چی میشه!
...
•°•°•°•°•°•°•°•°
۱۰.۱k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.