تاریکی شب حائل ایست برای ندیدن رویت نازنینم که چگونه خستگ
تاریکی شب حائل ایست برای ندیدن رویت نازنینم که چگونه خستگی را فریاد میزند....
اما باور کن تاریکی شب که هیچ فرسنگها هم دورباشی
خستگیت را با سلول سلول وجودم احساس میکنم...
آقای من خستگیت رابا تن رنجورم باعشق بجان میخرم..
تا بدانی ثانیه ثانیه در کنار نفسهای خسته ات نفس می کشم...
دربرابر خستگی هایت دربرابرتمام توجه هاتت دراوج خستگی وکار بمن فقط بوسه ام رانثار دستانی میکنم که عشق وامید وشادی را بزندگیم هدیه داد..
وباصبوری خاص خود دربرابر تمام ناملایماتم محبت را ارزانیم کرد....
خسته نباشی آقای مهربانم
#سکوت
اما باور کن تاریکی شب که هیچ فرسنگها هم دورباشی
خستگیت را با سلول سلول وجودم احساس میکنم...
آقای من خستگیت رابا تن رنجورم باعشق بجان میخرم..
تا بدانی ثانیه ثانیه در کنار نفسهای خسته ات نفس می کشم...
دربرابر خستگی هایت دربرابرتمام توجه هاتت دراوج خستگی وکار بمن فقط بوسه ام رانثار دستانی میکنم که عشق وامید وشادی را بزندگیم هدیه داد..
وباصبوری خاص خود دربرابر تمام ناملایماتم محبت را ارزانیم کرد....
خسته نباشی آقای مهربانم
#سکوت
۸۷۱
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.