𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞²⁶
𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞²⁶
سرشو روی س.ینم گذاشتم و خیلی زود خوابش برد...قلبم تند تند میزد....... چرا تا به حال به این فکر نکرده بود...اگر اون گوربانی باشه و من یه انسان...مشکلی پیش نمیاد؟...که عاشقش شدم؟
همینطور فکر میکردم که خوابم برد...
(فلش بک ۳ساعت بعد)
کم کم بیدار شدم... گشنم بود پاشدم و رفتم تا یه چیزی برا دوتامون درست کنم...یه چیز ساده......یه برگر درست کردم...قفیافش شبیه خروس جنگی شده بود...شونمو برداشتم و دستی به موهام کشیدم...رفتم تا بیدارش کنم...زیادی طولش داد...رو تخت مثل یه فرشته کوچولو خوابیده بود...پریدم بغلش اما وزنمو روش ننداختم...
جیمین: پاشو*آروم*..... پاشووو*داد*
ات: خودت پاشووو*خوابالو*
جیمین:*خنده بلند*
ات: چرا میخندییی
بلند شدم...
جیمین: بلند نشی قلقلکت میدما...
ات: باشه بابا*کلافه*...*بلند میشه*
بلند شد و به سمت آشپزخونه رفت...روی میز نشست و غذا رو براش کشیدیم...
ات: آخ جونننننن*ذوق مرگ*
جیمین: هه*پوزخند*
پوزخندی زدم و خودم کنارش نشستم...تا تهش رو خورد و منم همینطور...
من اصلا از آینده خبری نداشتم...............
سرشو روی س.ینم گذاشتم و خیلی زود خوابش برد...قلبم تند تند میزد....... چرا تا به حال به این فکر نکرده بود...اگر اون گوربانی باشه و من یه انسان...مشکلی پیش نمیاد؟...که عاشقش شدم؟
همینطور فکر میکردم که خوابم برد...
(فلش بک ۳ساعت بعد)
کم کم بیدار شدم... گشنم بود پاشدم و رفتم تا یه چیزی برا دوتامون درست کنم...یه چیز ساده......یه برگر درست کردم...قفیافش شبیه خروس جنگی شده بود...شونمو برداشتم و دستی به موهام کشیدم...رفتم تا بیدارش کنم...زیادی طولش داد...رو تخت مثل یه فرشته کوچولو خوابیده بود...پریدم بغلش اما وزنمو روش ننداختم...
جیمین: پاشو*آروم*..... پاشووو*داد*
ات: خودت پاشووو*خوابالو*
جیمین:*خنده بلند*
ات: چرا میخندییی
بلند شدم...
جیمین: بلند نشی قلقلکت میدما...
ات: باشه بابا*کلافه*...*بلند میشه*
بلند شد و به سمت آشپزخونه رفت...روی میز نشست و غذا رو براش کشیدیم...
ات: آخ جونننننن*ذوق مرگ*
جیمین: هه*پوزخند*
پوزخندی زدم و خودم کنارش نشستم...تا تهش رو خورد و منم همینطور...
من اصلا از آینده خبری نداشتم...............
۱۱.۱k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.