انتقام 2
پارت10
دکتر :خانوم آت چیز نگران کننده ای نیست فقط بهتر این دارو ها و از فردا شیمی درمانی رو شروع کنین
آت :واواقعا ؟؟موهاااام
دکتر :اره خیلی سریع خوب میشین
آت :میتونم برم
دکتر بله بفرمایین
آت :ممنون
داشتیم میرفتیم که
دکتر :آقای جئون میشه چند لحظه باهاتون صحبت کنم
کوک:بله بفرمایین آت تو برو من میام
آت :باشع
رفتم نشستم
دکتر:وضعیت خانومتون اصلا خوب نیست
کوک:یییعنی چی؟؟
دکتر:خانومتون داره کم کم دچار فراموشی میشه طوری که حتی اسم خودشم به یاد نمیاره
کوک:باید چیکار کنم ؟؟
دکتر:باید هرچه سریعتر عمل بشه و از فردا شیمی درمانی رو شروع کنه
کوک:آقای دکتر لطفاً لطفاً هرچه سریعتر عملش کنین لطفاً(بغض)
دکتر:آقای جئون اینجوری که میبینم شما بیشتر از خانوم کیم استرس دارین و ناراحتین شما باید بهش روحیه بدین زیاد تنهاش نذارین و
کوک:وو؟؟
دکتر:برای شیمی درمانی باید موهاشونو بزنن میدونین که
کوک:موموهاش هههع بله میدونم
دکتر:پس بهتر امادشون کنین
کوک:حتما باید موهاشو بزنه
دکتر:بهتر که بزنه و اگه هم نزنه خودش کم کم میریزه
کوک:باشه ممنون
ویو آت
رفتم بیرون ولی فهمیدم که وقتی دکتر اینجوری میگه یعنی چیزیه که پیش من نمیتونه بگه پس رفتم بیرون پشت در حرفاشونو شنیدم فراموشی نه نمیشه من من کوک فراموش کنم بغضم شکست شروع کردم به گریه کردن که شنیدم کوک داره میاد بدوبدو از اونجا دور شدم و رفتم جای ماشین اشکام پاک کردم و منتظر وایستادم که دیدم اومد
کوک:بریم
آت :بریم
رفتیم نشستیم
کوک :آت گریه کردی
آت :من عااااا اره یه نفر مرده بود و خانوادش خیلی گریه میکردن
کوک:تو برا این گریه کردی
آت:خوب اره بلاخره اونم مثل ماست شاید
کوک:هیسسس تو هیچ وقت تو اون موقعیت قرار نمیگیری
آت :بلاخره
کوک یه خنده ملیح زن و راه افتاد
فلش بک شب
کوک:آت نصرت چیه فردا بعد از شیمی درمانی بریم بیرون
آت :اوممم خیلی خوبه
کوک:باشه پس من امشب یه جای خوب پیدا میکنم
آت :باشه
آت :کوک نمیخوای درباره حرفایی که دکتر زد حرفی بزنی
کوک:اوممم عجله ای نیست خیلی چیزای مهمی نگفت
آت :خب الان بگو
کوک:هیچی نگفت فقط گفت باید خانوم آت یکم موهاشو کوتاه کنه
آت :تو موافقت کردی
کوک:اره
آت : چه عجیب تو موهامو خیلی دوست داشتی
کوک:برای سلامتی تو دوست داشتن من مهم نیست
دکتر :خانوم آت چیز نگران کننده ای نیست فقط بهتر این دارو ها و از فردا شیمی درمانی رو شروع کنین
آت :واواقعا ؟؟موهاااام
دکتر :اره خیلی سریع خوب میشین
آت :میتونم برم
دکتر بله بفرمایین
آت :ممنون
داشتیم میرفتیم که
دکتر :آقای جئون میشه چند لحظه باهاتون صحبت کنم
کوک:بله بفرمایین آت تو برو من میام
آت :باشع
رفتم نشستم
دکتر:وضعیت خانومتون اصلا خوب نیست
کوک:یییعنی چی؟؟
دکتر:خانومتون داره کم کم دچار فراموشی میشه طوری که حتی اسم خودشم به یاد نمیاره
کوک:باید چیکار کنم ؟؟
دکتر:باید هرچه سریعتر عمل بشه و از فردا شیمی درمانی رو شروع کنه
کوک:آقای دکتر لطفاً لطفاً هرچه سریعتر عملش کنین لطفاً(بغض)
دکتر:آقای جئون اینجوری که میبینم شما بیشتر از خانوم کیم استرس دارین و ناراحتین شما باید بهش روحیه بدین زیاد تنهاش نذارین و
کوک:وو؟؟
دکتر:برای شیمی درمانی باید موهاشونو بزنن میدونین که
کوک:موموهاش هههع بله میدونم
دکتر:پس بهتر امادشون کنین
کوک:حتما باید موهاشو بزنه
دکتر:بهتر که بزنه و اگه هم نزنه خودش کم کم میریزه
کوک:باشه ممنون
ویو آت
رفتم بیرون ولی فهمیدم که وقتی دکتر اینجوری میگه یعنی چیزیه که پیش من نمیتونه بگه پس رفتم بیرون پشت در حرفاشونو شنیدم فراموشی نه نمیشه من من کوک فراموش کنم بغضم شکست شروع کردم به گریه کردن که شنیدم کوک داره میاد بدوبدو از اونجا دور شدم و رفتم جای ماشین اشکام پاک کردم و منتظر وایستادم که دیدم اومد
کوک:بریم
آت :بریم
رفتیم نشستیم
کوک :آت گریه کردی
آت :من عااااا اره یه نفر مرده بود و خانوادش خیلی گریه میکردن
کوک:تو برا این گریه کردی
آت:خوب اره بلاخره اونم مثل ماست شاید
کوک:هیسسس تو هیچ وقت تو اون موقعیت قرار نمیگیری
آت :بلاخره
کوک یه خنده ملیح زن و راه افتاد
فلش بک شب
کوک:آت نصرت چیه فردا بعد از شیمی درمانی بریم بیرون
آت :اوممم خیلی خوبه
کوک:باشه پس من امشب یه جای خوب پیدا میکنم
آت :باشه
آت :کوک نمیخوای درباره حرفایی که دکتر زد حرفی بزنی
کوک:اوممم عجله ای نیست خیلی چیزای مهمی نگفت
آت :خب الان بگو
کوک:هیچی نگفت فقط گفت باید خانوم آت یکم موهاشو کوتاه کنه
آت :تو موافقت کردی
کوک:اره
آت : چه عجیب تو موهامو خیلی دوست داشتی
کوک:برای سلامتی تو دوست داشتن من مهم نیست
۴.۹k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.