آخرین لبخند (پارت سوم)
آخرین لبخند (پارت سوم)
ویو کوک*
وقتی صدا را شنیدم با تمام سرعتم رفتم بالا ودیدم چوب لباسی افتاده رو ته(یه چوب لباسی خیلی بزرگ و خیلی سنگین را تصور کنید)
ته* اخ میشه بیای کمکم فک نمیکردم انقدر سنگین باشه
کوک*مرض فک کردم حالات بد شده سکته کردم
ته*😁
کوک*دسته تا بده
*ته بلند شد*
کوک*فک نمیکردم انقد لباس داشته باشم 😂(بچم مثل خودم همه لباساشو میریزه رو چوب لباسی😂)
*دو تاشون خندیدین*
کوک*خو دیگه پوشیدی بریم
ته*اره بریم
*تو پارک*
ته*خوب چون تو یه بچه ای بشین رو تاب تو حولت بدم
کوک*من بچه نیستم(با لحن وصورت بسیار کیوت)
ته*هستی بدو بشین
*کوک نشست روتاب*
ویو کوک*
ته گفت بشینم رو تاب نشستم و وقتی سرعت زیاد شد یه پشتک زدم و پریدم پایین
ویو ته*
داشتم تند تابش می دادم دیم رو تاب پاشود و یه پشتک زد و اومد رو زمین پشمام ریخته بود
کوک*حالا دیدی بچه نیستم😏
ته *هیچ ربطی نداره😅
کوک* حالا توبشین
*ته نشست*
ویو ته*
نشستم رو تاب داشت حالم میداد یاد خاطرات بچگیم افتادم دوباره داشتم تار میدیم داشت حالم بد میشد آخرین پلک را که زدم دیگه نتونستم چشمام را باز کنم و سیاهی مطلق۰۰۰
یاع یاع خمارییییی🗿🚬
ویو کوک*
وقتی صدا را شنیدم با تمام سرعتم رفتم بالا ودیدم چوب لباسی افتاده رو ته(یه چوب لباسی خیلی بزرگ و خیلی سنگین را تصور کنید)
ته* اخ میشه بیای کمکم فک نمیکردم انقدر سنگین باشه
کوک*مرض فک کردم حالات بد شده سکته کردم
ته*😁
کوک*دسته تا بده
*ته بلند شد*
کوک*فک نمیکردم انقد لباس داشته باشم 😂(بچم مثل خودم همه لباساشو میریزه رو چوب لباسی😂)
*دو تاشون خندیدین*
کوک*خو دیگه پوشیدی بریم
ته*اره بریم
*تو پارک*
ته*خوب چون تو یه بچه ای بشین رو تاب تو حولت بدم
کوک*من بچه نیستم(با لحن وصورت بسیار کیوت)
ته*هستی بدو بشین
*کوک نشست روتاب*
ویو کوک*
ته گفت بشینم رو تاب نشستم و وقتی سرعت زیاد شد یه پشتک زدم و پریدم پایین
ویو ته*
داشتم تند تابش می دادم دیم رو تاب پاشود و یه پشتک زد و اومد رو زمین پشمام ریخته بود
کوک*حالا دیدی بچه نیستم😏
ته *هیچ ربطی نداره😅
کوک* حالا توبشین
*ته نشست*
ویو ته*
نشستم رو تاب داشت حالم میداد یاد خاطرات بچگیم افتادم دوباره داشتم تار میدیم داشت حالم بد میشد آخرین پلک را که زدم دیگه نتونستم چشمام را باز کنم و سیاهی مطلق۰۰۰
یاع یاع خمارییییی🗿🚬
۶.۵k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲