ندانستیــم ودل بستیم،نپرسیدیم وپیوستیم
ندانستیــم ودل بستیم،نپرسیدیم وپیوستیم
ولی هـرگز نفهمیــدیم شکار سایهها هستیم
سفـر با تو چــه زیبا بـود ، به زیبـایی رویا بود
نمیدیدیـم ومیرفتیم،هزاران سـایه باما بود
سکوتت را نـتــدانستم ، نگاهـــم را نفهمیدی
نگفتـم گفتنیها رو ، تو هــــم هرگز نپرسیدی
درآن هنگامــهی تردید،درآن بنبســت بیامّید
درآن ساعت که باغ عشق به دست باد پرپربود
درآن ساعت،هزاران سال به یک لحظه برابربود
شب آغـــاز تنهایی ، شـــب پایــان باور بود ...
ولی هـرگز نفهمیــدیم شکار سایهها هستیم
سفـر با تو چــه زیبا بـود ، به زیبـایی رویا بود
نمیدیدیـم ومیرفتیم،هزاران سـایه باما بود
سکوتت را نـتــدانستم ، نگاهـــم را نفهمیدی
نگفتـم گفتنیها رو ، تو هــــم هرگز نپرسیدی
درآن هنگامــهی تردید،درآن بنبســت بیامّید
درآن ساعت که باغ عشق به دست باد پرپربود
درآن ساعت،هزاران سال به یک لحظه برابربود
شب آغـــاز تنهایی ، شـــب پایــان باور بود ...
۵۵۴
۳۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.