𝓜𝔂 𝓼𝓱𝓪𝓻𝓮 𝓸𝓯 𝔂𝓸𝓾..♡
سهم من از تو...♡
ₚ₂
بخش اخر:"پیدا شدن قاتل"
دایانا:"ته یانگگگگ!..(داد)
ته یانگ سریع اومد و گف:
ته یانگ:"بله..بانو..با من عمری داشتید؟"
دایانا:"چرا اینو اوردید اینجا..هاااا؟پیش خودتون چی فکر کردین اصلا میدونین اون کیع؟(عربده)
آریان:"دایانا..اروم چیزی نشده..ببین ما شواهدی داریم ک...
حرفش با حرف دایانا قطع شد.
دایانا:"شواهد چی آریان؟..میفهمی چی میگی..چرا باید اون اینکارو کنه هااا؟؟..من بهت گفتم اون قاتل یه دختره نه یه پسرررر!(عصبی)
آریان:"درسته..ولی..مم..ممکنه..که.تووو اشتباه..کرده باشی..چون..چون...شوکه بودی!"
دایانا:"خفه شوووو..!"
ته یانگ:"بانو..من!"
دایانا:"ته یانگ چیزی نگو..تو مثلا دستیارمی...پیش خودت فکر نکردی که امکان نداره اون باشه..اخه دلیلی واسه اینکارش نداره(داد)
آریان:"ببین..خب امکان..
دایانا:"برید بیرونننننننن(عربده)
با بیحالی لب زد:"دایانا!!یعنی..یعنی اون مافیا..تو..تو بودی!"
دایانا:"ساکت باش!..فعلا اینجا میمونی"
و از اتاق خارج شد.
به یکی از خدمتکارا گفت که به ته یانگ و آریان بگه که بیان توی اتاق کارش.
وارد اتاق شد و روی صندلی نشست.
چند مین بعد صدای تق تق در بلند شد.
دایانا:"بیا داخل!"
آریان و ته یانگ وارد اتاق شدند.
دایانا:"خودتون میدونید چرا بهتون گفتم بیاین اینجا..خب میشنوم!؟"
آریان:"چیو؟"
دایانا:"مدارک!(عصبی)
آریان به سرعت پوشه مدارکی که دست ته یانگ بود رو کش رفت و روی میز گذاشت..
آریان:"خب ببین..اگه اینا رو ببینی متوجه میشی ممکنه اون اینکارو کرده...
دایانا از روی صندلی بلند شد.
دایانا:"میفهمی چی میگی دیگه!!..ی دلیل قانع کننده برام بیار که چرا باید پارک اون کارو کنه!"
آریان:"خب امکانش هست..درسته که پارک با جیهوپ باهم دوست بودند اما همیشه ادما از افرادی که بهشون نزدیکن ضربه میخورن"
دایانا:"خفه شووووو...گمشووو بیرون...(عربده)
"آریان با ترس از اتاق خارج شد.شاید نمیتونست حال خواهرش رو درک کنه اما میتونست بفهمه که دایانا نمیخواد حقیقت رو باور کنه"
لایک؟
کامنت؟
ₚ₂
بخش اخر:"پیدا شدن قاتل"
دایانا:"ته یانگگگگ!..(داد)
ته یانگ سریع اومد و گف:
ته یانگ:"بله..بانو..با من عمری داشتید؟"
دایانا:"چرا اینو اوردید اینجا..هاااا؟پیش خودتون چی فکر کردین اصلا میدونین اون کیع؟(عربده)
آریان:"دایانا..اروم چیزی نشده..ببین ما شواهدی داریم ک...
حرفش با حرف دایانا قطع شد.
دایانا:"شواهد چی آریان؟..میفهمی چی میگی..چرا باید اون اینکارو کنه هااا؟؟..من بهت گفتم اون قاتل یه دختره نه یه پسرررر!(عصبی)
آریان:"درسته..ولی..مم..ممکنه..که.تووو اشتباه..کرده باشی..چون..چون...شوکه بودی!"
دایانا:"خفه شوووو..!"
ته یانگ:"بانو..من!"
دایانا:"ته یانگ چیزی نگو..تو مثلا دستیارمی...پیش خودت فکر نکردی که امکان نداره اون باشه..اخه دلیلی واسه اینکارش نداره(داد)
آریان:"ببین..خب امکان..
دایانا:"برید بیرونننننننن(عربده)
با بیحالی لب زد:"دایانا!!یعنی..یعنی اون مافیا..تو..تو بودی!"
دایانا:"ساکت باش!..فعلا اینجا میمونی"
و از اتاق خارج شد.
به یکی از خدمتکارا گفت که به ته یانگ و آریان بگه که بیان توی اتاق کارش.
وارد اتاق شد و روی صندلی نشست.
چند مین بعد صدای تق تق در بلند شد.
دایانا:"بیا داخل!"
آریان و ته یانگ وارد اتاق شدند.
دایانا:"خودتون میدونید چرا بهتون گفتم بیاین اینجا..خب میشنوم!؟"
آریان:"چیو؟"
دایانا:"مدارک!(عصبی)
آریان به سرعت پوشه مدارکی که دست ته یانگ بود رو کش رفت و روی میز گذاشت..
آریان:"خب ببین..اگه اینا رو ببینی متوجه میشی ممکنه اون اینکارو کرده...
دایانا از روی صندلی بلند شد.
دایانا:"میفهمی چی میگی دیگه!!..ی دلیل قانع کننده برام بیار که چرا باید پارک اون کارو کنه!"
آریان:"خب امکانش هست..درسته که پارک با جیهوپ باهم دوست بودند اما همیشه ادما از افرادی که بهشون نزدیکن ضربه میخورن"
دایانا:"خفه شووووو...گمشووو بیرون...(عربده)
"آریان با ترس از اتاق خارج شد.شاید نمیتونست حال خواهرش رو درک کنه اما میتونست بفهمه که دایانا نمیخواد حقیقت رو باور کنه"
لایک؟
کامنت؟
۹.۰k
۲۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.