پارت : 16
Hi, army
ات
وقتی بیدار شدیم ساعت 4:30 دقیقه بود اون مرد از اتاق رفت بیرون منم رو تخت نشستم ، که بعد از چند دقیقه دیدم اومد توی اتاق و رو به روی اینه وایساد و کرواتش رو مرتب میکرد و گفت...
جونگ کوک : با کسی جز من صحبت نمیکنی
به کسی جز من نگاه نمیکنی...
ات
وقتی دیدم داره اونجوری باهام صحبت میکنه واقعا عصبانی شدم و تقریبا اروم داد زدم...
ات : من هرزه نیستم چطوره اینارو به کسایی بگی که شب تا صبح باهاشون میخوابی ( داد اروم )
ات
دقیقا بعد از اتمام حرفم برگشت سمتم که جواب بده ولی در باز شد و ی مرد هیکلی با کت شلوار کاملا مشکی تقریبا اومد داخل و گفت...
اون مرده : ارباب ماشین حاضره
ات
بعد از گفتن حرفش در رو بست و منم برای اینکه از اون مرد جوابی نشنوم زود بلند شدم و گفتم...
ات : ب...ببخشید
ات
و زود به سمت در قدم برداشتم و اون طرف در وایسادم که اون مرده هم اومد و رفتیم پایین که آجوما رو دیدم که اون مرده گفت...
جونگ کوک : حواست به شام باشه
ات
و آجوما جوری سرش رو تکون داد انجار خیلی خوب منظورش رو متوجه شده بود بعد از اون رفتم تو حیاط عمارت که دیدم 10 تا ماشین کاملا مشکی وایسادن که اون مرده رو به افراد هیکلی کت و شلوار مشکی رو به روش به اصطلاح علامت داد و خلاصه مثل اینکه قرار شد اون همه ماشین باهامون نیان ، سوار ماشین شدیم و اون مرده به راننده گفت به سمت بزرگترین مرکز خرید کره حرکت کنه ، بعد از حدودا 30 دقیقه رسیدیم وارد مرکز خرید شدیم و بعد از یکم قدم زدن من چشمم به ی مغازه افتاده که کلی لباس های کیوت و خوشگل دخترونه داشت...
ات : آهای ، ملدی ( مردی ) که به اشطلاح ( اصطلاح) باید بهت الباب ( ارباب ) بگم میشه از اون مغاژه ( مغازه ) لباش ( لباس ) بخلم ( بخرم ) ؟
امیدوارم این قسمت رو متوجه شده باشین کیوتاا
اینم از پارت : 16 امیدوارم خوشتون بیاد .
حمایت کنید .
فردا حتما پارت بعدی رو میزارم .
راستی ی سوال تم لوازم تحریر امسالتون چیه ؟
Me : BTS
ات
وقتی بیدار شدیم ساعت 4:30 دقیقه بود اون مرد از اتاق رفت بیرون منم رو تخت نشستم ، که بعد از چند دقیقه دیدم اومد توی اتاق و رو به روی اینه وایساد و کرواتش رو مرتب میکرد و گفت...
جونگ کوک : با کسی جز من صحبت نمیکنی
به کسی جز من نگاه نمیکنی...
ات
وقتی دیدم داره اونجوری باهام صحبت میکنه واقعا عصبانی شدم و تقریبا اروم داد زدم...
ات : من هرزه نیستم چطوره اینارو به کسایی بگی که شب تا صبح باهاشون میخوابی ( داد اروم )
ات
دقیقا بعد از اتمام حرفم برگشت سمتم که جواب بده ولی در باز شد و ی مرد هیکلی با کت شلوار کاملا مشکی تقریبا اومد داخل و گفت...
اون مرده : ارباب ماشین حاضره
ات
بعد از گفتن حرفش در رو بست و منم برای اینکه از اون مرد جوابی نشنوم زود بلند شدم و گفتم...
ات : ب...ببخشید
ات
و زود به سمت در قدم برداشتم و اون طرف در وایسادم که اون مرده هم اومد و رفتیم پایین که آجوما رو دیدم که اون مرده گفت...
جونگ کوک : حواست به شام باشه
ات
و آجوما جوری سرش رو تکون داد انجار خیلی خوب منظورش رو متوجه شده بود بعد از اون رفتم تو حیاط عمارت که دیدم 10 تا ماشین کاملا مشکی وایسادن که اون مرده رو به افراد هیکلی کت و شلوار مشکی رو به روش به اصطلاح علامت داد و خلاصه مثل اینکه قرار شد اون همه ماشین باهامون نیان ، سوار ماشین شدیم و اون مرده به راننده گفت به سمت بزرگترین مرکز خرید کره حرکت کنه ، بعد از حدودا 30 دقیقه رسیدیم وارد مرکز خرید شدیم و بعد از یکم قدم زدن من چشمم به ی مغازه افتاده که کلی لباس های کیوت و خوشگل دخترونه داشت...
ات : آهای ، ملدی ( مردی ) که به اشطلاح ( اصطلاح) باید بهت الباب ( ارباب ) بگم میشه از اون مغاژه ( مغازه ) لباش ( لباس ) بخلم ( بخرم ) ؟
امیدوارم این قسمت رو متوجه شده باشین کیوتاا
اینم از پارت : 16 امیدوارم خوشتون بیاد .
حمایت کنید .
فردا حتما پارت بعدی رو میزارم .
راستی ی سوال تم لوازم تحریر امسالتون چیه ؟
Me : BTS
۳.۳k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.