part:14
part:14
جونگ کوک در حال بوس کردن ا/ت بود
که یهو
نامجون:هی هی کوک چرا در قفله
کوک دست کشید از ا/ت و بلد شد
کوک:هیونگ دارم لباس می پوشم
نامجون:ا/ت کو په؟
کوک:حموم
نامجون:حموم چرا
کوک:داره لباس میپوشه
نامجون:عا اکی میگم نپوشیدی تو الان
کوک سمت در رفت و نگاه ا/ت کرد
ودر رو باز کرد که با یه گله آدم رو به روشد
کوک:شوگا اینجا چیکار دارین
ا/ت از رو تخت بلند شد آمد سمت در
همه لبخند ضایعی زدن و الفرارر
(چند ماه بعد)
ویو ا/ت
بلخره اون روز رسید روز ازدواج ما دوتا
جمعیت زیادی قرار بود بیان
ساعت ۱۰ بود کم کم میکاپ ارتیستا
آمدن....
جونگ کوک در حال بوس کردن ا/ت بود
که یهو
نامجون:هی هی کوک چرا در قفله
کوک دست کشید از ا/ت و بلد شد
کوک:هیونگ دارم لباس می پوشم
نامجون:ا/ت کو په؟
کوک:حموم
نامجون:حموم چرا
کوک:داره لباس میپوشه
نامجون:عا اکی میگم نپوشیدی تو الان
کوک سمت در رفت و نگاه ا/ت کرد
ودر رو باز کرد که با یه گله آدم رو به روشد
کوک:شوگا اینجا چیکار دارین
ا/ت از رو تخت بلند شد آمد سمت در
همه لبخند ضایعی زدن و الفرارر
(چند ماه بعد)
ویو ا/ت
بلخره اون روز رسید روز ازدواج ما دوتا
جمعیت زیادی قرار بود بیان
ساعت ۱۰ بود کم کم میکاپ ارتیستا
آمدن....
۱۷.۶k
۰۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.