فرشته نجات (پارت پنج )
فرشته نجات (پارت پنج )
«همه رفتن جلسه به محض این که قرار بود جلسه شروع شه کسی وارد شد که همه از دیدنش تعجب کردن اون یونا بود »
=اوه معذرت میخوام دیر که نکردم !؟
-تو اینجا چیکار میکنی !؟(نگاه جدی)
=انتظار داشتی تو جلسه شرکتی که یکی از شریک ها هستم حضور نداشت باشم اقای مین!؟
-نه حق با شماست خانم کیم (نیشخند)
«ا/ت کاملا متوجه شد کسی که به شوگا خیانت کرد کیه بود از حرکت شوگا یه نیشخند زد»
~قربان جلسه رو شروع کنیم !؟
-اره !
«یونا یه نگاه ریزی به ا/ت انداخت نشست سر جاش »
«ویو بعد جلسه….»
(شوگا و بقیه کامند هاش که برای جلسه اومد بودن وسایل هاشون جمع میکرد که یونا اومد سمت شوگا »
=شوگا میخوای بریم باهم نهار بخوریم !؟(لبخند)
-تازه الان فهمیدی چه غلطی کردی نه!؟اما خیلی دیر کیم یونا الان حتا تو دلم یه نقطم برای تو جا ندارم (تو دلش )
-نه !کار دارم باید برم جایی!
=کجا!؟
-به شما ربطی دار خانم کیم !؟
=خب..نه..اما…
-من باید برم خدانگهدار !
«شوگا با یه نیشخند از اونجا میاد بیرون میره سمت خونش شوگا کار خواستی نداشت اما نمیخواست یه بار دیگه به یونا اعتماد کن ضربه بخوره »
«ویو ا/ت …»
«ا/ت تو خونه داشت غذا میخورد که با اسم کسی که رو گوشیش افتاد یه پوفی کشید »
~چیه میخوای !؟
=ا/ت میشه حرف بزنیم !؟لطفا من واقعا به خاطر تو خودمو تغییر دادم !
«ا/ت نیشخند صدا داری زد گفت»
~سوهو خیلی این جمله برای تکرایه هروقت خیانت کردی بعدش همین حرف زدی اما هیچ وقت بهش عمل نکردی من احمق بودم که اون هم بار باروت کردم اما الان دیگه پس الکی تلاش نکن (تلفن قط میکن )
~مرتیک سمجه !با خودش چیه فکر کرد که من قبول میکنم و باورش میکنم
«دوباره گوشی ا/ت زنگ خورد با دیدن اسم شوگا تعجب کرد »
~الو قربان !؟چیزی شد !؟
-ا/ت میشه باهم حرف بزنیم !؟
~الان!؟
-لطفا !
~باش پس چطور بریم یه کافه !؟
-باش خوب آدرس خونتون بفرست میام دنبالت !
~باش
«چند ساعت بعد …»
~ببخشید دیر کردم
-نه اشکال ندار !
«ویو تو کافه…»
~خب قربان نگفتید چیشد؟!
~بیرون محل کار بهم بگو شوگا باش!؟
~اما…
-باش!؟
~باش ..شوگا (لبخند)
-ا/ت تو چطوری با این وضعیت کنار میای !؟چطور با قلبت که همه دوستش ندار همه دوسش دار کنار میای !؟
~نه من نه دوستش دارم نه دوسش ندارم من ازش متنفرم من حتا نمیخوام بهش فکر کنم حتا اگه خیانت یه بار باش به هر دلیلی برای من قابل قبول نیست اما اون موقع خیلی احمق بودم که وقتی گفت دیگه این کار ها رو نمیکنه من باور کردم !
-اما من چیکار کنم همه دوسش ندارم همه دوسش دارم دارم دیونه میشم !
~اگه با این مشکلی ندارید که ممکنه یه بار دیگه بهتون خیانت کن پس به اون حس که بهتون میگه دوسش دارید رو قبول کنید اما اگه من جای شما بودم دیگه قبولش نمیکردم دوباره قلبم به کسی نمی سپردم که به بار آنقدر بد و الکی شکستتش !
ادامه دارد….
«همه رفتن جلسه به محض این که قرار بود جلسه شروع شه کسی وارد شد که همه از دیدنش تعجب کردن اون یونا بود »
=اوه معذرت میخوام دیر که نکردم !؟
-تو اینجا چیکار میکنی !؟(نگاه جدی)
=انتظار داشتی تو جلسه شرکتی که یکی از شریک ها هستم حضور نداشت باشم اقای مین!؟
-نه حق با شماست خانم کیم (نیشخند)
«ا/ت کاملا متوجه شد کسی که به شوگا خیانت کرد کیه بود از حرکت شوگا یه نیشخند زد»
~قربان جلسه رو شروع کنیم !؟
-اره !
«یونا یه نگاه ریزی به ا/ت انداخت نشست سر جاش »
«ویو بعد جلسه….»
(شوگا و بقیه کامند هاش که برای جلسه اومد بودن وسایل هاشون جمع میکرد که یونا اومد سمت شوگا »
=شوگا میخوای بریم باهم نهار بخوریم !؟(لبخند)
-تازه الان فهمیدی چه غلطی کردی نه!؟اما خیلی دیر کیم یونا الان حتا تو دلم یه نقطم برای تو جا ندارم (تو دلش )
-نه !کار دارم باید برم جایی!
=کجا!؟
-به شما ربطی دار خانم کیم !؟
=خب..نه..اما…
-من باید برم خدانگهدار !
«شوگا با یه نیشخند از اونجا میاد بیرون میره سمت خونش شوگا کار خواستی نداشت اما نمیخواست یه بار دیگه به یونا اعتماد کن ضربه بخوره »
«ویو ا/ت …»
«ا/ت تو خونه داشت غذا میخورد که با اسم کسی که رو گوشیش افتاد یه پوفی کشید »
~چیه میخوای !؟
=ا/ت میشه حرف بزنیم !؟لطفا من واقعا به خاطر تو خودمو تغییر دادم !
«ا/ت نیشخند صدا داری زد گفت»
~سوهو خیلی این جمله برای تکرایه هروقت خیانت کردی بعدش همین حرف زدی اما هیچ وقت بهش عمل نکردی من احمق بودم که اون هم بار باروت کردم اما الان دیگه پس الکی تلاش نکن (تلفن قط میکن )
~مرتیک سمجه !با خودش چیه فکر کرد که من قبول میکنم و باورش میکنم
«دوباره گوشی ا/ت زنگ خورد با دیدن اسم شوگا تعجب کرد »
~الو قربان !؟چیزی شد !؟
-ا/ت میشه باهم حرف بزنیم !؟
~الان!؟
-لطفا !
~باش پس چطور بریم یه کافه !؟
-باش خوب آدرس خونتون بفرست میام دنبالت !
~باش
«چند ساعت بعد …»
~ببخشید دیر کردم
-نه اشکال ندار !
«ویو تو کافه…»
~خب قربان نگفتید چیشد؟!
~بیرون محل کار بهم بگو شوگا باش!؟
~اما…
-باش!؟
~باش ..شوگا (لبخند)
-ا/ت تو چطوری با این وضعیت کنار میای !؟چطور با قلبت که همه دوستش ندار همه دوسش دار کنار میای !؟
~نه من نه دوستش دارم نه دوسش ندارم من ازش متنفرم من حتا نمیخوام بهش فکر کنم حتا اگه خیانت یه بار باش به هر دلیلی برای من قابل قبول نیست اما اون موقع خیلی احمق بودم که وقتی گفت دیگه این کار ها رو نمیکنه من باور کردم !
-اما من چیکار کنم همه دوسش ندارم همه دوسش دارم دارم دیونه میشم !
~اگه با این مشکلی ندارید که ممکنه یه بار دیگه بهتون خیانت کن پس به اون حس که بهتون میگه دوسش دارید رو قبول کنید اما اگه من جای شما بودم دیگه قبولش نمیکردم دوباره قلبم به کسی نمی سپردم که به بار آنقدر بد و الکی شکستتش !
ادامه دارد….
۶.۰k
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.