can you love me?
part 4
برو اسلاید بعد با موزیکش بخون🖤
جونگکوک: از پشت این شیشه لعنتی فقط میتونم ببینمت یونا ابجی جون چشاتو باز کن قول میدم مراقبت باشم کنارت باشم همراهت باشم پشتت باشم دستت رو بگیرم باهات بازی کنم میبرمت پارک برات بستنی میخرم خوراکی میخرم بغلت میکنم هرکاری بخوای برات میکنم اگه بگی نرم سر کار نمیرم کل روزم رو با تو سپری میکنم اگه بگی بریم برای همیشه از اینجا میریم ولی فقط چشاتو باز کن لطفا
تهیونگ: کشتی خودتو
جیمین: بیا یکم اب بخور
جونگکوک: نمیخوام
جین: ببین بخاطر تو اینجام بالا سرشم مطمئن باش خوب میشه از همه مریضام گذشتم ببین یونا قویه باشه
جونگکوک: اون کلا سه سالشه سه سال الان نباید تو اون حال باشه همش تقصیر منه لعنت بهم
شوگا: بس کن دیگه
راوی: ۱ روز ۲ روز ۳ روز و امروز روز چهارمی بود که داشت خواهر کوچولو شو میدید اما از پشت شیشه همینطوری با خواهرش حرف میزد و سعی میکرد اروم باشه اما این پسر جوان غافل از اتفاقات حال سال ها خواهرش را اذیت کرد بدون اینکه یک بار به اینکه اون خواهرشه فکر کنه اما حالا پشیمان بود ولی ایا شانسی داشت تاجبران کند خواهرش را در اغوش بگیرد بوسه ای بر گونه او بزند شاید اره و شاید خیر!
جونگکوک: جین بزار برم از نزدیک ببینمش فقط برای چند دقیقه لطفا
جین: هوف باشه برو ولی با لباس ها و موارد ایمنی کامل
جونگکوک: ممنون با پای لرزون وارد اتاق شدم نشستم کنارش دست سفید کوچولو شو گرفتم چقدر سرد بود دستاش اونقدر کوچولو بودن که تو یه دست من جا میشدن اروم باهاش حرف میزدم و بعد با صدای جین که میگفت باید برم بیرون به خودم اومدم بوسه ای رو پیشونیش زدم و از اتاق اومدم بیرون دوباره بینمون یه شیشه بود که دلم میخواست بشکونمش ولی خودمو کنترل میکردم غرق نگاه کردنش بودم که صدای اون دستگاه کوفتی تو گوشم شروع به اکو شدن کرد
جین: نه نه لعنتی
جونگکوک: چ..یشد جین یه چیزی بگو بقیه منو بزور نگهداشته بودن جین با چند تا از پرستارا رفت داخل و من بلند گریه میکردم و ایم خواهرمو صدا میزدم یونااااا من پیشتم تو میتونی باااااشه لطفا بخاطر من تنهام نزار لطف
جین: چند بار بهش شک وارد کردم ولی فایده ای نداشت صدای کوک رو واضح شنیده میشد دوباره شروع کردم به سعی کردن
....................................
تولو جون یونا لایک چون
تامنت بزال
یونا: ملسیییی♡
برو اسلاید بعد با موزیکش بخون🖤
جونگکوک: از پشت این شیشه لعنتی فقط میتونم ببینمت یونا ابجی جون چشاتو باز کن قول میدم مراقبت باشم کنارت باشم همراهت باشم پشتت باشم دستت رو بگیرم باهات بازی کنم میبرمت پارک برات بستنی میخرم خوراکی میخرم بغلت میکنم هرکاری بخوای برات میکنم اگه بگی نرم سر کار نمیرم کل روزم رو با تو سپری میکنم اگه بگی بریم برای همیشه از اینجا میریم ولی فقط چشاتو باز کن لطفا
تهیونگ: کشتی خودتو
جیمین: بیا یکم اب بخور
جونگکوک: نمیخوام
جین: ببین بخاطر تو اینجام بالا سرشم مطمئن باش خوب میشه از همه مریضام گذشتم ببین یونا قویه باشه
جونگکوک: اون کلا سه سالشه سه سال الان نباید تو اون حال باشه همش تقصیر منه لعنت بهم
شوگا: بس کن دیگه
راوی: ۱ روز ۲ روز ۳ روز و امروز روز چهارمی بود که داشت خواهر کوچولو شو میدید اما از پشت شیشه همینطوری با خواهرش حرف میزد و سعی میکرد اروم باشه اما این پسر جوان غافل از اتفاقات حال سال ها خواهرش را اذیت کرد بدون اینکه یک بار به اینکه اون خواهرشه فکر کنه اما حالا پشیمان بود ولی ایا شانسی داشت تاجبران کند خواهرش را در اغوش بگیرد بوسه ای بر گونه او بزند شاید اره و شاید خیر!
جونگکوک: جین بزار برم از نزدیک ببینمش فقط برای چند دقیقه لطفا
جین: هوف باشه برو ولی با لباس ها و موارد ایمنی کامل
جونگکوک: ممنون با پای لرزون وارد اتاق شدم نشستم کنارش دست سفید کوچولو شو گرفتم چقدر سرد بود دستاش اونقدر کوچولو بودن که تو یه دست من جا میشدن اروم باهاش حرف میزدم و بعد با صدای جین که میگفت باید برم بیرون به خودم اومدم بوسه ای رو پیشونیش زدم و از اتاق اومدم بیرون دوباره بینمون یه شیشه بود که دلم میخواست بشکونمش ولی خودمو کنترل میکردم غرق نگاه کردنش بودم که صدای اون دستگاه کوفتی تو گوشم شروع به اکو شدن کرد
جین: نه نه لعنتی
جونگکوک: چ..یشد جین یه چیزی بگو بقیه منو بزور نگهداشته بودن جین با چند تا از پرستارا رفت داخل و من بلند گریه میکردم و ایم خواهرمو صدا میزدم یونااااا من پیشتم تو میتونی باااااشه لطفا بخاطر من تنهام نزار لطف
جین: چند بار بهش شک وارد کردم ولی فایده ای نداشت صدای کوک رو واضح شنیده میشد دوباره شروع کردم به سعی کردن
....................................
تولو جون یونا لایک چون
تامنت بزال
یونا: ملسیییی♡
۸.۱k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.