دوپارتی` اشتباهی ب نام اعتماد`
مریض بودمو رفته بودم بیمارستان برا همین نبودم 😩 .
******
سیگارشو انداخت و زیر پاش لِه کرد و در حالی که به منطقه بیرون از پنجره خیره بود لب زد:
_یه خستگیای چند وقته تو وجودم رخنه کرده که نمیدونم چطوری خوب میشه. رفته تو تک تک سلولهام، رفته تو مغزم، رفته داره به روحم تجاوز میکنه. کارهای مختلف میکنم، به خودم میرسم، حتی خوش میگذرونم ولی، خوب نمیشه که نمیشه...
× چرا به بقیه نمیگی جونگکوک؟اینهمه آدم به یکیشون بگو خب...
_ نمیدونم چرا دارم تلاشمو میکنم با آدم ها کمتر صحبت کنم، گفتگوهامو کوتاه میکنم، اشتیاقم برای آشنایی با آدمای جدید انقدر کم شده که ترجیح میدم هیچ گونه رابطه ای رو شروع نکنم. دلم میخواد همه ی آدما سکوت کنن، جهان بی صدا باشه و فقط چشم ها باهم حرف بزنن و منظور آدمارو بشه از رفتارشون فهمید.کاش میشد رو به روی هم بشینیم و اجازه بدیم نگاه ها هم دیگه رو بفهمن ، دست ها به همدیگه محبت کنن، بی حرف، بی صدا. بی دروغ...
+ :آههه....خستم کردی;من چرا باید وابسته توِ بی احساسِ سرد شده باشم؟
به سمت دختر برگشت و درحالی که کرواتشو شل میکرد و نزدیکش میشد لب زد:
_ منشایدادمسردیباشم..
ولیوقتیتوباهامی..
ابروممهمنیس
باتومهربونترینم!
×مثلا مهربونی بام; ازت متنفرم جئون جونگکوک!
_:و منم مویرگ به مویرگ مستِ توعم!
دختر خواست از اتاق خارج شه که جونگکوک لب زد:
_:وقتی ازم متنفری پس چرا میگی وابستم شدی ؟
× :ازتتنفرداشتم و دارم..
ولیاونچشمایلعنتیتاغوامکرد..!
_:هوممم....پس بدستت آوردم خانمِ....اوه...ببخشید من اسمتو فراموش کردم ، میتونم 'مالِ خودم' صدات کنم .
× جئون....فقط ولم کننن...مگه نمیگی بهترین ها رو برام میخوای؟فقط با احساساتِ واقعیِ من بازی نکن!
_ بهترینارو برات میخام و خب بهترین چیزی که میتونی داشته باشی خود منم!
دختر سرشو به عنوان تاسف تکون داد و گفت:
×تو هرکاری کنی نمیتونی بدستم بیاری!
جونگکوک درحالی که با قدم هایه آروم سمتِ دختر میومد گفت:
_:چیکار کنم بدستت بیارم 'مالِ خودم'؟؟
×قلبمو که تصاحب کردی;مغزم هنوز قانع نیست..دلم یه ادم تو زندگی میخاد، که بتونم بهش اعتماد کنم،انقد اعتماد ک بتونم حتی دارک ترین قسمت های وجودمو به راحتی بهش بگم ، برای زمین نزدنم، حتی از خودم بیشتر بهش اعتماد داشته باشم! بتونم هروقت هرچی ک دلم خواست دیگه تنهایی تحملش نکنم رو بهش بگم بدون اینکه لحظه ای فک کنم ک نکنه بعدا بخاد بر علیه ام ازش استفاده کنه، نکنه بخاد قضاوتم کنه، نکنه بعدا پشیمونم کنه!
_:'مالِ خودمه' قشنگم,اون اول که دیدمت...
فکر نمیکردم بشی دلیلِ زنده بودنم
فکر نمیکردم خندیدنت بشه تنها دلخوشیم فکر نمیکردم بشی حسِ خوبِ زندگیم،هروقت به خودم میامو...
*****
لایک ⁴⁰ کامنت ³⁰
******
سیگارشو انداخت و زیر پاش لِه کرد و در حالی که به منطقه بیرون از پنجره خیره بود لب زد:
_یه خستگیای چند وقته تو وجودم رخنه کرده که نمیدونم چطوری خوب میشه. رفته تو تک تک سلولهام، رفته تو مغزم، رفته داره به روحم تجاوز میکنه. کارهای مختلف میکنم، به خودم میرسم، حتی خوش میگذرونم ولی، خوب نمیشه که نمیشه...
× چرا به بقیه نمیگی جونگکوک؟اینهمه آدم به یکیشون بگو خب...
_ نمیدونم چرا دارم تلاشمو میکنم با آدم ها کمتر صحبت کنم، گفتگوهامو کوتاه میکنم، اشتیاقم برای آشنایی با آدمای جدید انقدر کم شده که ترجیح میدم هیچ گونه رابطه ای رو شروع نکنم. دلم میخواد همه ی آدما سکوت کنن، جهان بی صدا باشه و فقط چشم ها باهم حرف بزنن و منظور آدمارو بشه از رفتارشون فهمید.کاش میشد رو به روی هم بشینیم و اجازه بدیم نگاه ها هم دیگه رو بفهمن ، دست ها به همدیگه محبت کنن، بی حرف، بی صدا. بی دروغ...
+ :آههه....خستم کردی;من چرا باید وابسته توِ بی احساسِ سرد شده باشم؟
به سمت دختر برگشت و درحالی که کرواتشو شل میکرد و نزدیکش میشد لب زد:
_ منشایدادمسردیباشم..
ولیوقتیتوباهامی..
ابروممهمنیس
باتومهربونترینم!
×مثلا مهربونی بام; ازت متنفرم جئون جونگکوک!
_:و منم مویرگ به مویرگ مستِ توعم!
دختر خواست از اتاق خارج شه که جونگکوک لب زد:
_:وقتی ازم متنفری پس چرا میگی وابستم شدی ؟
× :ازتتنفرداشتم و دارم..
ولیاونچشمایلعنتیتاغوامکرد..!
_:هوممم....پس بدستت آوردم خانمِ....اوه...ببخشید من اسمتو فراموش کردم ، میتونم 'مالِ خودم' صدات کنم .
× جئون....فقط ولم کننن...مگه نمیگی بهترین ها رو برام میخوای؟فقط با احساساتِ واقعیِ من بازی نکن!
_ بهترینارو برات میخام و خب بهترین چیزی که میتونی داشته باشی خود منم!
دختر سرشو به عنوان تاسف تکون داد و گفت:
×تو هرکاری کنی نمیتونی بدستم بیاری!
جونگکوک درحالی که با قدم هایه آروم سمتِ دختر میومد گفت:
_:چیکار کنم بدستت بیارم 'مالِ خودم'؟؟
×قلبمو که تصاحب کردی;مغزم هنوز قانع نیست..دلم یه ادم تو زندگی میخاد، که بتونم بهش اعتماد کنم،انقد اعتماد ک بتونم حتی دارک ترین قسمت های وجودمو به راحتی بهش بگم ، برای زمین نزدنم، حتی از خودم بیشتر بهش اعتماد داشته باشم! بتونم هروقت هرچی ک دلم خواست دیگه تنهایی تحملش نکنم رو بهش بگم بدون اینکه لحظه ای فک کنم ک نکنه بعدا بخاد بر علیه ام ازش استفاده کنه، نکنه بخاد قضاوتم کنه، نکنه بعدا پشیمونم کنه!
_:'مالِ خودمه' قشنگم,اون اول که دیدمت...
فکر نمیکردم بشی دلیلِ زنده بودنم
فکر نمیکردم خندیدنت بشه تنها دلخوشیم فکر نمیکردم بشی حسِ خوبِ زندگیم،هروقت به خودم میامو...
*****
لایک ⁴⁰ کامنت ³⁰
۲۹.۶k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.