دو پارتی ساسکه ( خیانت) این پارت یکم طولانیه برای جبران
از فالو و لایک هاتون و حتی بازید هاتونم ممنوننننن
پارت دو☆
ادامه...
ساسکه نزدیک ا/ت شد و تا خواست حرف بزنه ا/ت ی سیلی محکم ب صورت ساسکه زد و از کنارش رد شد *
ساکورا نزدیک در خروجی وایساده بود ا/تم از فرصت استفاده کرد و ی سیلی هم ب ساکورا زد و با گریه از کافه خارج شد*
ا/ت با تمام سرعت میدوید*
ا/ت: چرا حق چرا زود تر حق نفهمیدم حق
همینجوری داشت گریه میکرد و ب سمت خونه میدوید ( خونه عکس پست)
وقتی ک رسید سریع در را باز کرد و وارد خونه شد
ب سمت اتاق خواب رفت و در حالی ک گریه میکرد گفت:...
ا/ت: مگهحق چی حق براش کم حق گذاشته حق بودم حقققققق
ا/ت وسایلش رو جمع کرد و میخواست از اتاق خارج شه همین ک برگشت با صورت عصبی و ناراحت ساسکه رو ب رو شد
ا/ت تا خواست چیزی بگه ساسکه اون رو بغل کرد و گفت :..
ساسکه: لطفا نرو
ا/ت از بغل ساسکه بیرون اومد و با بغض گفت :...
ا/ت: خفه شو خیانت کار حق
ا/ت ساسکه را پس زد بدون اینکه بداند ساسکه چقدر از کاری ک کرده پشیمونه
ا/ت ب سمت در خروجی رفت ک ساسکه دستش اونو محکم گرفت
ساسکه : بت گفتم نرو
ا/ت: بمونم ک چی ؟ بمونم ک دوباره بهم خیانت کن....
ساسکه : خفه شو ا/ت .. تو اصلا موقعیت منو درک نمیکنی
ا/ت: چه موقعیتی تو جلو چشم من بهم خیانت با اون ساکورای احمق من برات چی کم گذاشتم کم بخاطر اذیتت نشدم با بی خانواده بودنت کنار اومدم با رفتار سرد و احمقانت کنار اومد حتی با اینکه اون دخترای دیوونه بهت نزدیک میشدن هم کنار اومدم ولی تو چی؟ چیکار کردی؟تو حتی تولد منو یادت نبود
ساسکه یادش افتاد ک دیروز تولد ا/ت هست
ساسکه چهره ی پشیمونی ب خودش گرفت و گفت:...
ساسکه: یادته چند روز پیش زخمی اومدم خونه؟ بخاطر تو دعوا کردم
ا/ت: مگه من گفتم دعوا کنی؟ تصمیم خودت بود
ساسکه : احمق منظورم اینه ک انقدر دوست دارم ک بخاطرت هر کاری میکنم
ا/ت : من هر کاری ازت نخواستم در اصل ازت هیچی ب غیر از عشق نخواستم
ساسکه :...
ا/ت: حالا ک اینجوریه اصلا میدونی چیه؟ حقت بود ک بعضی از افراد ازت متنفرن حقت بود ک خانوادت کنارت نیستم چون اونا هیچ وقت روس نداشتن ک همچین پسری نامردی رو بزرگ کنن ... دیگه نمیخوام ببینمت
ساسکه: دوباره دست ا/ت رو گرفت اما این دفعا محکم تر جوری ک ا/ت تو بغل ساسکه افتاد * من ب تو خیانت نکردم ولی ... خودت ک میدونی اکاتسوکی یکم از من قوی تره در اصل من نمیتونم با همشون یکجا مبارزه کنن .. وقتی تهدیدم کردن ک بت آسیب میزنن منم کاری نتونستم برات بکنم ب غیر از...
ا/ت: ب غیر از خیانت؟
ساسکه : میگم خیانت نکردم( با داد)
ا/ت ک از داد ساسکه ترسیده بود سریع خودشو از بغل ساسکه کشید بیرون و با ترس نگاش کرد
ساسکه ک تازه فهمیده بود چیکار کرده گفت :
ساسکه : معذرت میخوام شرمنده نمیخواستم داد بزنم ... آخه هرچی میگم گوش نمیدی میگم مجبور بودم
ا/ت: برام مهم نیست ک بخاطر من اینکارو کردی... من حاظر بودم با تو باشم ولی بمیرم تو حتی جلوی ساکورا ی مزاحم با من بد رفتار کردی
ساسکه: احمق مجبور بودم نقش بازی کنم دیگ.... معذرت میخوام
ا/ت: هرچقدرم دوس داری معذرت خواهی کن هر چقدر دوس داری توضیح بده هرچقدر دوس داری خیانت کن هرچقدر دوس داری بخاطر من دعوا کن ولی من برنمیگردممممممم ( با داد)
ساسکه ا/....
ا/ت از در خارج شد و برای همیشه رفت بدون اینکه بدونه ساسکه از کاری ک کرده حتی ب درست پشیمونه
♡●♡●♡●♡●♡●♡●♡●♡●♡
♡○♡○♡○♡○♡○♡○♡○♡○♡
لایک و فالو
پارت دو☆
ادامه...
ساسکه نزدیک ا/ت شد و تا خواست حرف بزنه ا/ت ی سیلی محکم ب صورت ساسکه زد و از کنارش رد شد *
ساکورا نزدیک در خروجی وایساده بود ا/تم از فرصت استفاده کرد و ی سیلی هم ب ساکورا زد و با گریه از کافه خارج شد*
ا/ت با تمام سرعت میدوید*
ا/ت: چرا حق چرا زود تر حق نفهمیدم حق
همینجوری داشت گریه میکرد و ب سمت خونه میدوید ( خونه عکس پست)
وقتی ک رسید سریع در را باز کرد و وارد خونه شد
ب سمت اتاق خواب رفت و در حالی ک گریه میکرد گفت:...
ا/ت: مگهحق چی حق براش کم حق گذاشته حق بودم حقققققق
ا/ت وسایلش رو جمع کرد و میخواست از اتاق خارج شه همین ک برگشت با صورت عصبی و ناراحت ساسکه رو ب رو شد
ا/ت تا خواست چیزی بگه ساسکه اون رو بغل کرد و گفت :..
ساسکه: لطفا نرو
ا/ت از بغل ساسکه بیرون اومد و با بغض گفت :...
ا/ت: خفه شو خیانت کار حق
ا/ت ساسکه را پس زد بدون اینکه بداند ساسکه چقدر از کاری ک کرده پشیمونه
ا/ت ب سمت در خروجی رفت ک ساسکه دستش اونو محکم گرفت
ساسکه : بت گفتم نرو
ا/ت: بمونم ک چی ؟ بمونم ک دوباره بهم خیانت کن....
ساسکه : خفه شو ا/ت .. تو اصلا موقعیت منو درک نمیکنی
ا/ت: چه موقعیتی تو جلو چشم من بهم خیانت با اون ساکورای احمق من برات چی کم گذاشتم کم بخاطر اذیتت نشدم با بی خانواده بودنت کنار اومدم با رفتار سرد و احمقانت کنار اومد حتی با اینکه اون دخترای دیوونه بهت نزدیک میشدن هم کنار اومدم ولی تو چی؟ چیکار کردی؟تو حتی تولد منو یادت نبود
ساسکه یادش افتاد ک دیروز تولد ا/ت هست
ساسکه چهره ی پشیمونی ب خودش گرفت و گفت:...
ساسکه: یادته چند روز پیش زخمی اومدم خونه؟ بخاطر تو دعوا کردم
ا/ت: مگه من گفتم دعوا کنی؟ تصمیم خودت بود
ساسکه : احمق منظورم اینه ک انقدر دوست دارم ک بخاطرت هر کاری میکنم
ا/ت : من هر کاری ازت نخواستم در اصل ازت هیچی ب غیر از عشق نخواستم
ساسکه :...
ا/ت: حالا ک اینجوریه اصلا میدونی چیه؟ حقت بود ک بعضی از افراد ازت متنفرن حقت بود ک خانوادت کنارت نیستم چون اونا هیچ وقت روس نداشتن ک همچین پسری نامردی رو بزرگ کنن ... دیگه نمیخوام ببینمت
ساسکه: دوباره دست ا/ت رو گرفت اما این دفعا محکم تر جوری ک ا/ت تو بغل ساسکه افتاد * من ب تو خیانت نکردم ولی ... خودت ک میدونی اکاتسوکی یکم از من قوی تره در اصل من نمیتونم با همشون یکجا مبارزه کنن .. وقتی تهدیدم کردن ک بت آسیب میزنن منم کاری نتونستم برات بکنم ب غیر از...
ا/ت: ب غیر از خیانت؟
ساسکه : میگم خیانت نکردم( با داد)
ا/ت ک از داد ساسکه ترسیده بود سریع خودشو از بغل ساسکه کشید بیرون و با ترس نگاش کرد
ساسکه ک تازه فهمیده بود چیکار کرده گفت :
ساسکه : معذرت میخوام شرمنده نمیخواستم داد بزنم ... آخه هرچی میگم گوش نمیدی میگم مجبور بودم
ا/ت: برام مهم نیست ک بخاطر من اینکارو کردی... من حاظر بودم با تو باشم ولی بمیرم تو حتی جلوی ساکورا ی مزاحم با من بد رفتار کردی
ساسکه: احمق مجبور بودم نقش بازی کنم دیگ.... معذرت میخوام
ا/ت: هرچقدرم دوس داری معذرت خواهی کن هر چقدر دوس داری توضیح بده هرچقدر دوس داری خیانت کن هرچقدر دوس داری بخاطر من دعوا کن ولی من برنمیگردممممممم ( با داد)
ساسکه ا/....
ا/ت از در خارج شد و برای همیشه رفت بدون اینکه بدونه ساسکه از کاری ک کرده حتی ب درست پشیمونه
♡●♡●♡●♡●♡●♡●♡●♡●♡
♡○♡○♡○♡○♡○♡○♡○♡○♡
لایک و فالو
۱۹.۰k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.