فیک تقاص پارت ۷
تهیونگ گفت باید یه کاری کنی این دختره به دل مامان بزرگت نشینه اگه بشینه دیگه ماجرا تموم میشه
گفتم هووووم فعلا دارم فک میکنم
تهیونگ گفت خب باید با دختره حرف بزنی
گفتم برو باباااااا من تا حالا به صورت یه دختر درست حسابی نگا نکردم چه برسه بخوام برم تو اتاق باهاش حرف بزنم !
تهیونگ پوکر گفتم خب بهش نگا نکن
گفتم نه نمیشه
تهیونگ گفت نمیدونم با چه عقلی پیش بابات ادعا میکنم که تو هر شب با یه دختری و به خاطر همین نمیخوای ازدواج کنی خدا میدونه اگه بابات بفهمه کلا با دخترا ارضا نمیشی و تحریک نمیشی چه بلایی سرت میاره !
به عصبانیت گفتم میشی گاله تو ببندی ؟
تهیونگ گفت اعصاب نداریا
گفتم تو بودی همچین ادمی واسه ت اعصاب میزاشت ؟
تهیونگ گفت من درجا میکشتمش تو خیلی صبوری
گفتم زود باش بلند شو بریم خونه ت اینجا اعصابم بهم میریزه
تهیونگ گفت از خونه ی خودت مایه بزار
گفتم ببند بریم
از عمارت خارج شدیم سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه ی تهیونگ
وقتی رسیدم خودمو ولو کردم رو مبل گفتم اها جیمین کجاست ؟
تهیونگ حالش گرفته شد
با نگرانی گفتم نگو که اون چیزی که صبح شنیدم درست بود !
تهیونگ تو گیلاسش یه کم شامپاین ریخت و سر کشید چند ثانیه مکث کرد و گفت درست بود
گفتم چرا اینطوری شد ؟
تهیونگ گفت همین یارویی که قراره زنت بشه ..
گفتم خب
تهیونگ گفت جیمین رفته بود سراغش که از شرش خلاص بشیم ولی بابات فرستاد دنبالش لو رفت جیمین و کشتن اون دختره رو هم اوردن اینجا نمیدونم کی لوشون داده بود
هیچی نگفتم ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم یعنی جیمین زودتر از من از این ماجرا ها خبر داشت و میخواست منو از شرشون خلاص کنه ولی لو رفته تهیونگ خیلی حالش گرفته بود شاید به روی خودش نمیاورد ولی خیلی اوضاعش داغون بود
تهیونگ گفت چرا رفتی تو خودت ؟
گفتم به این فک میکنم که جیمین زودتر از من از این ماجراها خبر داشته و میخواسته منو از شرشون خلاص کنه
تهیونگ گفت من شک دارم !
گفتم چطور ؟
تهیونگ گفت این دختره که الان تو عمارته قبلا با جیمین همکلاسی بوده کلا دانشگاه با هم بودن و تو بیمارستان هم با هم کار میکردن بیشترش به خاطر این بود که این دختره تو خطر نیوفته اون کارو کرده ولی دقیقا برعکس پیش رفته
گفتم جیمین دوسش داشته ؟
تهیونگ گفت نه بابااااا اسکلی جیمین عمرا با یه خارجی ازدواج کنه !
گفتم عوووو جالب شد پس دختره خارجیه
گفتم هووووم فعلا دارم فک میکنم
تهیونگ گفت خب باید با دختره حرف بزنی
گفتم برو باباااااا من تا حالا به صورت یه دختر درست حسابی نگا نکردم چه برسه بخوام برم تو اتاق باهاش حرف بزنم !
تهیونگ پوکر گفتم خب بهش نگا نکن
گفتم نه نمیشه
تهیونگ گفت نمیدونم با چه عقلی پیش بابات ادعا میکنم که تو هر شب با یه دختری و به خاطر همین نمیخوای ازدواج کنی خدا میدونه اگه بابات بفهمه کلا با دخترا ارضا نمیشی و تحریک نمیشی چه بلایی سرت میاره !
به عصبانیت گفتم میشی گاله تو ببندی ؟
تهیونگ گفت اعصاب نداریا
گفتم تو بودی همچین ادمی واسه ت اعصاب میزاشت ؟
تهیونگ گفت من درجا میکشتمش تو خیلی صبوری
گفتم زود باش بلند شو بریم خونه ت اینجا اعصابم بهم میریزه
تهیونگ گفت از خونه ی خودت مایه بزار
گفتم ببند بریم
از عمارت خارج شدیم سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه ی تهیونگ
وقتی رسیدم خودمو ولو کردم رو مبل گفتم اها جیمین کجاست ؟
تهیونگ حالش گرفته شد
با نگرانی گفتم نگو که اون چیزی که صبح شنیدم درست بود !
تهیونگ تو گیلاسش یه کم شامپاین ریخت و سر کشید چند ثانیه مکث کرد و گفت درست بود
گفتم چرا اینطوری شد ؟
تهیونگ گفت همین یارویی که قراره زنت بشه ..
گفتم خب
تهیونگ گفت جیمین رفته بود سراغش که از شرش خلاص بشیم ولی بابات فرستاد دنبالش لو رفت جیمین و کشتن اون دختره رو هم اوردن اینجا نمیدونم کی لوشون داده بود
هیچی نگفتم ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم یعنی جیمین زودتر از من از این ماجرا ها خبر داشت و میخواست منو از شرشون خلاص کنه ولی لو رفته تهیونگ خیلی حالش گرفته بود شاید به روی خودش نمیاورد ولی خیلی اوضاعش داغون بود
تهیونگ گفت چرا رفتی تو خودت ؟
گفتم به این فک میکنم که جیمین زودتر از من از این ماجراها خبر داشته و میخواسته منو از شرشون خلاص کنه
تهیونگ گفت من شک دارم !
گفتم چطور ؟
تهیونگ گفت این دختره که الان تو عمارته قبلا با جیمین همکلاسی بوده کلا دانشگاه با هم بودن و تو بیمارستان هم با هم کار میکردن بیشترش به خاطر این بود که این دختره تو خطر نیوفته اون کارو کرده ولی دقیقا برعکس پیش رفته
گفتم جیمین دوسش داشته ؟
تهیونگ گفت نه بابااااا اسکلی جیمین عمرا با یه خارجی ازدواج کنه !
گفتم عوووو جالب شد پس دختره خارجیه
۴۲.۸k
۰۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.