اهم! شروع از الان !
اهم! شروع از الان !
نامجون : جین
جین : جانم؟
نامجون : به فکر غذا بودی؟
جین : اوم اتفاقا داشتم تصمیم میگرفتم چی درست کنم :/
نامجون : خب...مخوای کیمچی درست کنیم؟
جین : ها؟ اوکی
یونگی : نامجون الان میتونم بخوابم؟
نامجون : آره فقط بخواب
یونگی : باشه
(۳ ساعت بعد)
جونگ کوک : هیونگ هیونگ شام حاضره
یونگی : خفه شو
جونگ کوک : باشه (رفت بیرون)
یونگی : (جونگ کوک بچه ی خوبیه میزاره بخوابم اصن بهم نه نمیگه)
جیهوپ : یونگی ! پاشو!
یونگی : بابا بزارین ۳ دقیقه بخوابم!
جیهوپ : پاشو باباجان!
یونگی : نه!
جیهوپ : نه؟
یونگی : نه!
جیهوپ : باشه تهیونگ یونتان رو بیار که یونگی خیلی داره اذی...
یونگی : (درجا از تخت پرید) تروخدا! یونتان رو نیار!
جیهوپ : (ترسید و شوکه شد) چجوری از تخت پریدی؟
یونگی : زود باش بیا بریم شام! (دست جیهوپ رو گرفت)
جیهوپ : (شوکه) واقعا تو یه معمایی
یونگی : (نشست سر میز)
جین : بچه بیا بشین غذا بخور!
جونگ کوک : (سرشو به اشاره ی نه تکون داد)
جین : یا میای یا اون گوشی رو ازت میگیرم !
جونگ کوک : (هنوز گوشش بدهکار نیست)
جین : یا میای یا برات شیرموز نمیخرم!
جونگ کوک : (به جین نگاه کرد)
جین : (این نگاه جونگ کوک رو میشناسه) و همینطور تا دوهفته باید ظرفا رو..
جونگ کوک : (درجا زد رو مبل و گوشی رو انداخت اونور)
جین : بشوری...، بیا بشین کنار تهیونگ
جونگ کوک : باشه (کنار تهیونگ احضار شد دستشو بلند کرد که دستش خورد به جیمین جیمین از صندلی افتاد)
جیمین : آخ! خودتو کنترل کن!
جونگ کوک : تو حالت خوبه؟ (نگران)
جیمین : آره چیزیم نشد (نشست رو صندلی)
جیهوپ : (داره به زور جلوی خنده اش رو میگیره)
جین : جونگ کوک آرام باش
جونگ کوک : باشه
نامجون : تا جایی که یادم میاد یه بسته خرما داشتیم...
جونگ کوک : میدونین چیه؟ من از گرسنگی اونا رو خوردم
نامجون : اصن یه موضوع دیگه
جونگ کوک : ها؟
نامجون : شما موافقید با بیرون رفتن؟
جین : آره بریم بیرون بخوریم الانم که نه هوا ابریه نه هوا برفیه اصن معتدله داره میگه کیم سوکجین و ۶ تا بچه بیان بیرون غذا بخورن
جونگ کوک : حالا خوبه این بار نگفتی ورلدوای...
جین : (درجا پاشد) پاشید ببینم ! زود باشید بریم بیرون!
تهیونگ : چیشد؟
جونگ کوک : (ترسید) جین یواش
جین : چی چی؟ من ورلدواید هندسامم !
جونگ کوک : باشه حالا قاطی نکن!
(نیم ساعت بعد)
جونگ کوک : (تاب دید)
نامجون : کسی کوکو میخواد؟
جین : ما خودمون یه کوکو داریم منظورم جونگ کوکه چرا اونو نخوایم؟
جونگ کوک : عینک آفتابی من کو؟
جین : بغل کیف خودتو تهیونگه
جونگ کوک : (سوار تاب شد)
نامجون : بچه ها اونجارو
جین : کوک؟ داری تاب بازی میکنی؟ (با خنده)
جونگ کوک : تاب تاب عباسی
تهیونگ : نیوفتی یه وقت
جونگ کوک : تاب تاب عباسی
جیهوپ : (داشت فیلم میگرفت)
نامجون : جین
جین : جانم؟
نامجون : به فکر غذا بودی؟
جین : اوم اتفاقا داشتم تصمیم میگرفتم چی درست کنم :/
نامجون : خب...مخوای کیمچی درست کنیم؟
جین : ها؟ اوکی
یونگی : نامجون الان میتونم بخوابم؟
نامجون : آره فقط بخواب
یونگی : باشه
(۳ ساعت بعد)
جونگ کوک : هیونگ هیونگ شام حاضره
یونگی : خفه شو
جونگ کوک : باشه (رفت بیرون)
یونگی : (جونگ کوک بچه ی خوبیه میزاره بخوابم اصن بهم نه نمیگه)
جیهوپ : یونگی ! پاشو!
یونگی : بابا بزارین ۳ دقیقه بخوابم!
جیهوپ : پاشو باباجان!
یونگی : نه!
جیهوپ : نه؟
یونگی : نه!
جیهوپ : باشه تهیونگ یونتان رو بیار که یونگی خیلی داره اذی...
یونگی : (درجا از تخت پرید) تروخدا! یونتان رو نیار!
جیهوپ : (ترسید و شوکه شد) چجوری از تخت پریدی؟
یونگی : زود باش بیا بریم شام! (دست جیهوپ رو گرفت)
جیهوپ : (شوکه) واقعا تو یه معمایی
یونگی : (نشست سر میز)
جین : بچه بیا بشین غذا بخور!
جونگ کوک : (سرشو به اشاره ی نه تکون داد)
جین : یا میای یا اون گوشی رو ازت میگیرم !
جونگ کوک : (هنوز گوشش بدهکار نیست)
جین : یا میای یا برات شیرموز نمیخرم!
جونگ کوک : (به جین نگاه کرد)
جین : (این نگاه جونگ کوک رو میشناسه) و همینطور تا دوهفته باید ظرفا رو..
جونگ کوک : (درجا زد رو مبل و گوشی رو انداخت اونور)
جین : بشوری...، بیا بشین کنار تهیونگ
جونگ کوک : باشه (کنار تهیونگ احضار شد دستشو بلند کرد که دستش خورد به جیمین جیمین از صندلی افتاد)
جیمین : آخ! خودتو کنترل کن!
جونگ کوک : تو حالت خوبه؟ (نگران)
جیمین : آره چیزیم نشد (نشست رو صندلی)
جیهوپ : (داره به زور جلوی خنده اش رو میگیره)
جین : جونگ کوک آرام باش
جونگ کوک : باشه
نامجون : تا جایی که یادم میاد یه بسته خرما داشتیم...
جونگ کوک : میدونین چیه؟ من از گرسنگی اونا رو خوردم
نامجون : اصن یه موضوع دیگه
جونگ کوک : ها؟
نامجون : شما موافقید با بیرون رفتن؟
جین : آره بریم بیرون بخوریم الانم که نه هوا ابریه نه هوا برفیه اصن معتدله داره میگه کیم سوکجین و ۶ تا بچه بیان بیرون غذا بخورن
جونگ کوک : حالا خوبه این بار نگفتی ورلدوای...
جین : (درجا پاشد) پاشید ببینم ! زود باشید بریم بیرون!
تهیونگ : چیشد؟
جونگ کوک : (ترسید) جین یواش
جین : چی چی؟ من ورلدواید هندسامم !
جونگ کوک : باشه حالا قاطی نکن!
(نیم ساعت بعد)
جونگ کوک : (تاب دید)
نامجون : کسی کوکو میخواد؟
جین : ما خودمون یه کوکو داریم منظورم جونگ کوکه چرا اونو نخوایم؟
جونگ کوک : عینک آفتابی من کو؟
جین : بغل کیف خودتو تهیونگه
جونگ کوک : (سوار تاب شد)
نامجون : بچه ها اونجارو
جین : کوک؟ داری تاب بازی میکنی؟ (با خنده)
جونگ کوک : تاب تاب عباسی
تهیونگ : نیوفتی یه وقت
جونگ کوک : تاب تاب عباسی
جیهوپ : (داشت فیلم میگرفت)
۱۲.۹k
۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.