.ادمین سوم.
عشق حقیقی پارت¹⁰↓
* سوهو یه پوزخند ژذابی زد که هم من و هم سوجین محو شدیم.... یهو سوهو گوشیمو که تو دستم بود گرفت و شمارشو زد*
×دوست داری امروز با هم بریم بیرون؟
+امروز.. عامم.. راستش.. نمیدو..
# اره دوست داره و میاد:)
*به سوجین با چشمای ریز شده نگاه کردم و به شونش یه ضربه زدم.. که همون لحظه خندید و از کلاس رفت بیرون... باز ما دوتا تنها موندیم... *
+خب.. اره.. حتما.. کجا بریم؟
×حس میکنم برای دیت اول شهربازی و کارائوکه و اینجور جاها خیلی زوده... رستوران چطوره؟..
+خوبه...
×پس.. امروز ساعت 6 ... میام دنبالت... ادرس خونتونو به شماره ام تو گوشیت بفرست
*سرمو تکون دادم و لبخند زدم.... اونم متقابلا لبخند زد و رفت... و همون موقع سوجین اومد تو کلاس*
# شنیدم یه خبراییههه!
*لبخند زدم و سر تکون دادم*
+متاسفانه اره... یه خبراییه..
# چی گفت؟ قرار شد کجاها برین؟
+هتل...
# خب خو... چی؟؟ هتللل؟؟؟برای چیی؟
*پوکر فیس نگاش کردم*
+ رستوران.. قراره بریم رستوران..
*جفتمون خندیدیم و از کلاس رفتیم بیرون*
*بالاخره بعد از ظهر شد و من با یه استایل سفید منتظر سوهو بودم و همزمان داشتم با سوجین چت میکردم... که یهو سوهو زنگ زد و گفت که منتظرمه*
*در خونه رو باز کردم و یه ماشین مشکی بنز رو جلوم دیدم.... یکم دقت کردم دیدم سوهو تو ماشینه.. لبخند زدم و سوار شدم*
+ببخشید که دیر کردم..
×مشکلی نیست.. منم تازه رسیدم
+(لبخند)
×راستی... امروز.. خوشگل.. شدی..
*برای چند ثانیه بهم خیره شدیم.. *
+اوه.. ممنونم.. توهم.. همینطور..
*پوزخند زد و راه افتاد به سمت رستوران*
+گواهینامه داری؟
×تازه گرفتم
+چقد زود..
×به ماشین علاقه دارم.. ماشین روندن ارومم میکنه
*سرمو تکون دادم و لبخند زدم... تاحالا با هیچ پسری تو این موقعیت نبودم.. و احساس راحتی نداشتم... واسه همین ترجیح دادم دیگه تا رستوران حرفی نزنم.. *
* سوهو یه پوزخند ژذابی زد که هم من و هم سوجین محو شدیم.... یهو سوهو گوشیمو که تو دستم بود گرفت و شمارشو زد*
×دوست داری امروز با هم بریم بیرون؟
+امروز.. عامم.. راستش.. نمیدو..
# اره دوست داره و میاد:)
*به سوجین با چشمای ریز شده نگاه کردم و به شونش یه ضربه زدم.. که همون لحظه خندید و از کلاس رفت بیرون... باز ما دوتا تنها موندیم... *
+خب.. اره.. حتما.. کجا بریم؟
×حس میکنم برای دیت اول شهربازی و کارائوکه و اینجور جاها خیلی زوده... رستوران چطوره؟..
+خوبه...
×پس.. امروز ساعت 6 ... میام دنبالت... ادرس خونتونو به شماره ام تو گوشیت بفرست
*سرمو تکون دادم و لبخند زدم.... اونم متقابلا لبخند زد و رفت... و همون موقع سوجین اومد تو کلاس*
# شنیدم یه خبراییههه!
*لبخند زدم و سر تکون دادم*
+متاسفانه اره... یه خبراییه..
# چی گفت؟ قرار شد کجاها برین؟
+هتل...
# خب خو... چی؟؟ هتللل؟؟؟برای چیی؟
*پوکر فیس نگاش کردم*
+ رستوران.. قراره بریم رستوران..
*جفتمون خندیدیم و از کلاس رفتیم بیرون*
*بالاخره بعد از ظهر شد و من با یه استایل سفید منتظر سوهو بودم و همزمان داشتم با سوجین چت میکردم... که یهو سوهو زنگ زد و گفت که منتظرمه*
*در خونه رو باز کردم و یه ماشین مشکی بنز رو جلوم دیدم.... یکم دقت کردم دیدم سوهو تو ماشینه.. لبخند زدم و سوار شدم*
+ببخشید که دیر کردم..
×مشکلی نیست.. منم تازه رسیدم
+(لبخند)
×راستی... امروز.. خوشگل.. شدی..
*برای چند ثانیه بهم خیره شدیم.. *
+اوه.. ممنونم.. توهم.. همینطور..
*پوزخند زد و راه افتاد به سمت رستوران*
+گواهینامه داری؟
×تازه گرفتم
+چقد زود..
×به ماشین علاقه دارم.. ماشین روندن ارومم میکنه
*سرمو تکون دادم و لبخند زدم... تاحالا با هیچ پسری تو این موقعیت نبودم.. و احساس راحتی نداشتم... واسه همین ترجیح دادم دیگه تا رستوران حرفی نزنم.. *
۹.۹k
۳۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.