p6
...هر جور راحتی.
ا/ت:سلام مامان سلام بابا.
مامان بابا:سلام دخترم.
ا/ت:
مامان بابا من میشه امشب رو خونه نباشم؟
مامان:
کجا میخوای بری؟
ا/ت:خونه ی کوک.
مامان:باشه هر جور راحتی.
ا/ت:ممنونم مامان.
رفتم از اتاقم یه لباس راحتی برداشتم تو کیفم گذاشتم و اومدم حیاط خونه.
کوک:
چی گفت؟
ا/ت:
گفت اگه دوست داری میتونی بری.
کوک:باشه پس بریم.
ا/ت:
یونا تو نمیای؟
یونا:
نه من نمیام شماها تنها باشین بهتره.
ا/ت:
چه ربطی داره اگه دوست داری تو هم بیا.
یونا نه من نمیام خستم میخوام برم دوش اینا بگیرم راحت شم.
ا/ت:
باشه هر چطوری که راحتی تصمیم با خودته.
راه افتادیم به سمت خونه ی کوک.بین راه داشتیم در مورد چیزایی که دوست داشتیم حرف میزدیم.
کوک:
میخوای تا خونه مسابقه بدیم؟ کم مونده تا برسیم.
ا/ت:
باشه بیا بریم.
۱...۲...۳
شرروووووع
داشتیم میدوییدیم همزمان بودیم هر دومون همزمان رسیدیم.
کوک:
هم زمان رسیدیم پس کسی برنده نیست(خندیدن)
ا/ت:
عاره میدونم😂حالا بریم خونه.
رفتیم منم لباسمو عوض کردم ( عکس لباس اسلاید بعده)بعد موهام رو از اول بستم گوشیم رو هم تو شارژ انداختم . مامان بابای کوک نبودن. کمی گیج شدم. کوک هم رفته بود دوش بگیره منم واسه همین رفتم ببینم تو یخچال چی هست که خیلی گرسنم بود.کمی میوه و اینا بود به همراه آبمیوه برداشتم و میوه ها رو شستم توی یه ظرفی گذاشتم بعد آبمیوه هارو آوردم و نشستم گوشه ی مبل. کوکی از حموم در اومد لباساشو عوض کرد نشست رو مبل کنار من.
کوک:
آخیییششش حموم بعد از اینهمه ماجراجویی میچسبه.
ا/ت:
عاره، اونم خیلی.چرا یه چیزی نمی خوری میوه اینا بخور.
کوکی:
به همراه فیلم بخوریم بهتر نیست بیبی؟
ا/ت:
چرا خیلی عالیه. حالا چی ببینیم؟
کوکی:
عاشقانه.
ا/ت:
نه ترسناااک.
کوک:
مطمئنی بیبی؟
ا/ت:
آره مطمئنم...
این پارت هم تمومه💖
پارت های بعدی رو شاید نتونم امشب بزارم پس ببخشید🐥🦜
ا/ت:سلام مامان سلام بابا.
مامان بابا:سلام دخترم.
ا/ت:
مامان بابا من میشه امشب رو خونه نباشم؟
مامان:
کجا میخوای بری؟
ا/ت:خونه ی کوک.
مامان:باشه هر جور راحتی.
ا/ت:ممنونم مامان.
رفتم از اتاقم یه لباس راحتی برداشتم تو کیفم گذاشتم و اومدم حیاط خونه.
کوک:
چی گفت؟
ا/ت:
گفت اگه دوست داری میتونی بری.
کوک:باشه پس بریم.
ا/ت:
یونا تو نمیای؟
یونا:
نه من نمیام شماها تنها باشین بهتره.
ا/ت:
چه ربطی داره اگه دوست داری تو هم بیا.
یونا نه من نمیام خستم میخوام برم دوش اینا بگیرم راحت شم.
ا/ت:
باشه هر چطوری که راحتی تصمیم با خودته.
راه افتادیم به سمت خونه ی کوک.بین راه داشتیم در مورد چیزایی که دوست داشتیم حرف میزدیم.
کوک:
میخوای تا خونه مسابقه بدیم؟ کم مونده تا برسیم.
ا/ت:
باشه بیا بریم.
۱...۲...۳
شرروووووع
داشتیم میدوییدیم همزمان بودیم هر دومون همزمان رسیدیم.
کوک:
هم زمان رسیدیم پس کسی برنده نیست(خندیدن)
ا/ت:
عاره میدونم😂حالا بریم خونه.
رفتیم منم لباسمو عوض کردم ( عکس لباس اسلاید بعده)بعد موهام رو از اول بستم گوشیم رو هم تو شارژ انداختم . مامان بابای کوک نبودن. کمی گیج شدم. کوک هم رفته بود دوش بگیره منم واسه همین رفتم ببینم تو یخچال چی هست که خیلی گرسنم بود.کمی میوه و اینا بود به همراه آبمیوه برداشتم و میوه ها رو شستم توی یه ظرفی گذاشتم بعد آبمیوه هارو آوردم و نشستم گوشه ی مبل. کوکی از حموم در اومد لباساشو عوض کرد نشست رو مبل کنار من.
کوک:
آخیییششش حموم بعد از اینهمه ماجراجویی میچسبه.
ا/ت:
عاره، اونم خیلی.چرا یه چیزی نمی خوری میوه اینا بخور.
کوکی:
به همراه فیلم بخوریم بهتر نیست بیبی؟
ا/ت:
چرا خیلی عالیه. حالا چی ببینیم؟
کوکی:
عاشقانه.
ا/ت:
نه ترسناااک.
کوک:
مطمئنی بیبی؟
ا/ت:
آره مطمئنم...
این پارت هم تمومه💖
پارت های بعدی رو شاید نتونم امشب بزارم پس ببخشید🐥🦜
۴.۶k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.