کوئین مافیا پارت27
خواستم پاشم برم سراغ کوک که پیک غذاهارو اوورد
هانا: خدا دوست داش نمیخاس جوون مرگ بشی
کوک: مرسی خدا جون
غذا هارو باز کردیم شروع کردیم به خوردن دخترا یکم خوردن سریعکشیدن کنار
رزی: هانا همیشه انقد میخوری؟
نامی: این عین چی غذا میخوره ولی انگار یه اسکلته
همه: راس میگ
جوکیونگ: واقعا خوشبحالت من ابم بخورم 1کیلو وزن اضافه میکنم
سوآ: حدس بزنید چند کیلوعه
نامی: 48
سویون: امممم45
سوک یون: فک کنم46باشه
کوک: بنظرم 42عه
سوآ: جونگ کوک درس گف، هانا42کیلوعه
هانا: مگه میخواید بفروشیدم باوزنم چیکار دارید
1ساعت بعد
هانا: خب غذا هامونو خوردیم بیاید جرعت حقیقت بازی کنیم سوجو هم سفارش بدیم بیارن
همه: اوکی
سوجو سفارش دادم نشستیم شروع کردیم به بازی کردن بطری رو چرخوندم افتاد رو منو یونا
یونا: جرعت یا حقیقت
هانا: حقیقت
یونا: تاحالا عاشق شدی؟
همه منتظر جواب بودن
هانا: نه
بطری رو دوباره چرخوندیم افتاد روووجین و سوک یون
ووجین: جرعت یا حقیقت
سوک یون: حقیقت
ووجین: کی تو جمعمون سگ اخلاق تره
سوک یون: امممم هانا
هانا: منبه این خوبی کجام سگ اخلاقه
جیمین: بخدا هانا سگ اخلاق ترین ادم رو زمینی
ته: راس میگه بخدا، یکی منو قایم کنه ترو خدا الان جرم میده
هانا: واس اولین بار تایید میکنم
سوجوها رسید از پیک گرفتمشون اومدم نشستم هرکدوم یکی باز کردیم دوباره بازیو شروع کردیم چرخوندیم بطریو که افتاد به سوجون و من
هانا: جرعت یا حقیقت
سوجون: جرعت
هانا: سوآ رو بشون رو پات ببوسش
شوگا: پشمک میخوای جلو چشم میخوای خواهرمو بشونه رو پاش ببوسه😳
هانا: اولا پشمک خودتی دوما اشکال چی داره دوس پسرشه، خب سوجون زود باش
سوجون سوآ رو نشوند رو پاش شروع مردن به بوسیدن همدیگه
2دقیقه بعد
هانا: بسه دیگه گفتم یه لب کوچیک بگیرین نه 1ساعت
شوگا: وقعا که
سوآ لپاش قرمز شد از خجالت
سوجون: عشقم مگه بار اولمونه که خجالت میکشی تازه ما ازین بیشترم پیش رفتیم
سوآ محکم با ارنج زد تو دست سوجون، سوجون تازه فهمید چی گفته
شوگا: پسره ی گوسفند با خواهرم چیکار کردی؟
هانا: خیلی بی حیایی سوجون
کوک: ینی واقعا تا اون حد پیش رفتین؟(سعی در کنترل کردن خندش)
سوآ: خدا لعنتت کنه سوجون(قرمز شده بود از خجالت)
جیمین: اشکال نداره
ته: جیمین راس میگه اشکال نداره انگار ما نمیدونستیم
هانا: باشه بابا بسه دیگه بریم ادامه بازی
ساعت12
بطریو چرخوندیم افتاد رو منو کوک
کوک: جرعت یا حقیقت
هانا: حقیقت
کوک: اگه پسر بودی عاشق دختری مث خودت میشدی؟
هانا: نع چون من یکم دیوونم زود فرار میکردم یه دختر با تایپentpخطرناکه
مینهو: خوبه قبول داری
کوک: تایپت entpعه
هانا: ارع توچی؟
کوک: intj
هانا: شتت
هیونجین: اگه پسر بودی از چه دختری خوشت میومد
هانا: دختری که احساساتی باشه، مهربون باشه ولی نچسب نباشه همیشه بهم بگه عاشقتم و خجالتی نباشه چون از ادمای خجالتی خوشم نمیاد
همه: عوووووو
فیلیکس: دقیقا برعکس خودت
هانا: مگه من چجوریم
فیلیکس: خشک و بی احساس
هانا: میدونم
گوشیم زنگ خوردم بابا بودبرداشتم
مکالمه هانا و جون کی
هانا: بله؟
جون کی: دخترم خوبی
هانا: ارع بابا خوبم کاری داشتی زنگ زدی؟
حون کی: چیزه به کوکو نامی بگو بیان اینجا
هانا: اوکی، خدافظ
جون کی: خدافظ مراقب خودت باش
قط کردم
هانا: خدا دوست داش نمیخاس جوون مرگ بشی
کوک: مرسی خدا جون
غذا هارو باز کردیم شروع کردیم به خوردن دخترا یکم خوردن سریعکشیدن کنار
رزی: هانا همیشه انقد میخوری؟
نامی: این عین چی غذا میخوره ولی انگار یه اسکلته
همه: راس میگ
جوکیونگ: واقعا خوشبحالت من ابم بخورم 1کیلو وزن اضافه میکنم
سوآ: حدس بزنید چند کیلوعه
نامی: 48
سویون: امممم45
سوک یون: فک کنم46باشه
کوک: بنظرم 42عه
سوآ: جونگ کوک درس گف، هانا42کیلوعه
هانا: مگه میخواید بفروشیدم باوزنم چیکار دارید
1ساعت بعد
هانا: خب غذا هامونو خوردیم بیاید جرعت حقیقت بازی کنیم سوجو هم سفارش بدیم بیارن
همه: اوکی
سوجو سفارش دادم نشستیم شروع کردیم به بازی کردن بطری رو چرخوندم افتاد رو منو یونا
یونا: جرعت یا حقیقت
هانا: حقیقت
یونا: تاحالا عاشق شدی؟
همه منتظر جواب بودن
هانا: نه
بطری رو دوباره چرخوندیم افتاد روووجین و سوک یون
ووجین: جرعت یا حقیقت
سوک یون: حقیقت
ووجین: کی تو جمعمون سگ اخلاق تره
سوک یون: امممم هانا
هانا: منبه این خوبی کجام سگ اخلاقه
جیمین: بخدا هانا سگ اخلاق ترین ادم رو زمینی
ته: راس میگه بخدا، یکی منو قایم کنه ترو خدا الان جرم میده
هانا: واس اولین بار تایید میکنم
سوجوها رسید از پیک گرفتمشون اومدم نشستم هرکدوم یکی باز کردیم دوباره بازیو شروع کردیم چرخوندیم بطریو که افتاد به سوجون و من
هانا: جرعت یا حقیقت
سوجون: جرعت
هانا: سوآ رو بشون رو پات ببوسش
شوگا: پشمک میخوای جلو چشم میخوای خواهرمو بشونه رو پاش ببوسه😳
هانا: اولا پشمک خودتی دوما اشکال چی داره دوس پسرشه، خب سوجون زود باش
سوجون سوآ رو نشوند رو پاش شروع مردن به بوسیدن همدیگه
2دقیقه بعد
هانا: بسه دیگه گفتم یه لب کوچیک بگیرین نه 1ساعت
شوگا: وقعا که
سوآ لپاش قرمز شد از خجالت
سوجون: عشقم مگه بار اولمونه که خجالت میکشی تازه ما ازین بیشترم پیش رفتیم
سوآ محکم با ارنج زد تو دست سوجون، سوجون تازه فهمید چی گفته
شوگا: پسره ی گوسفند با خواهرم چیکار کردی؟
هانا: خیلی بی حیایی سوجون
کوک: ینی واقعا تا اون حد پیش رفتین؟(سعی در کنترل کردن خندش)
سوآ: خدا لعنتت کنه سوجون(قرمز شده بود از خجالت)
جیمین: اشکال نداره
ته: جیمین راس میگه اشکال نداره انگار ما نمیدونستیم
هانا: باشه بابا بسه دیگه بریم ادامه بازی
ساعت12
بطریو چرخوندیم افتاد رو منو کوک
کوک: جرعت یا حقیقت
هانا: حقیقت
کوک: اگه پسر بودی عاشق دختری مث خودت میشدی؟
هانا: نع چون من یکم دیوونم زود فرار میکردم یه دختر با تایپentpخطرناکه
مینهو: خوبه قبول داری
کوک: تایپت entpعه
هانا: ارع توچی؟
کوک: intj
هانا: شتت
هیونجین: اگه پسر بودی از چه دختری خوشت میومد
هانا: دختری که احساساتی باشه، مهربون باشه ولی نچسب نباشه همیشه بهم بگه عاشقتم و خجالتی نباشه چون از ادمای خجالتی خوشم نمیاد
همه: عوووووو
فیلیکس: دقیقا برعکس خودت
هانا: مگه من چجوریم
فیلیکس: خشک و بی احساس
هانا: میدونم
گوشیم زنگ خوردم بابا بودبرداشتم
مکالمه هانا و جون کی
هانا: بله؟
جون کی: دخترم خوبی
هانا: ارع بابا خوبم کاری داشتی زنگ زدی؟
حون کی: چیزه به کوکو نامی بگو بیان اینجا
هانا: اوکی، خدافظ
جون کی: خدافظ مراقب خودت باش
قط کردم
۳۹.۷k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.