Ma reine : ملکهِ من♥️👸
Ma reine : ملکهِمن♥️👸
فرزین: به وکیلم گفتم درخواست طلاق براش بفرسته تا هفته دیگ باید طلاقش بدم
پوریا: مامان باباچی؟
فرزین:هرچی میخواد بشه من زنی ک قبلا با پسرا بوده رو نمخوام
بعد ۳ ساعت رسیدم شمال و بعد ۱ ساعت رسیدم به یک ویلا
فرزین: لوازم هامون بیار بهدیس
بهدیس: لوازم هاشون بردم داخل ویلا
تو اون ویلا چهار تا اتاق کنار هم داشت دارا پوریا و فرزین رفتن تو اتاق هاشون اتاقم منم کنار فرزین بود
(فردا)
صبح بیدار شدم دیدم فرزین داره صبحانه اماده میکنه
بهدیس: اقا فرزین من خودم درست میکردم
دیدم جوابی نداد و رفتم کنارش
بهدیس: بدین من درست کنم(تخم مرغ)
فرزین: برو نمخواد
حرفی نزدم،دریخچال باز کردم ک اب بخورم شیشه اب از دستم افتاد و شیشه هاش رفت تو دستم ک فرزین امد یکی زد تو گوشم
بهدیس: چرا میزنی؟
فرزین: چون دست پاچلفتی《باداد》
دارا امد و امد طرفو دستمو گرفت
دارا: شیشه رفته تو دستت یک عالمه
بهدیس:خودم درش میارم
دارا: نمیشه باید ببرمت دکتر
فرزین زد به شانه دارا
فرزین: تو برو کنار دارا، بهدیس توهم بیا تو اتاقم
رفتم تو اتاقش
فرزین: بشین رو تخت
از تو چمدونش لوازم پانسمان اورد و جلوم زانو زد و دستمو گرفت مشغول دراوردن شیشه ها بود ک یکدفعه یکی از شیشه هایی بزرگرو از دستی فرو کرد تو دستم
بهدیس:اخخ نکن دربیار دردمیکنه
فرزین: تو غلط میکنی میزاری دارا بهت دست بزنه تو گوه میخوری با این لباس ک یقش تا پایین جلوی داداش هایی من راه بری 《لباس بهدیس یک تیشرته ک یکم یقش بازه》
بهدیس:مگه لباسم چشه؟ اصلا گوه خوردم شیشه رو دربیار
شیشو از دستم دراورد
فرزین: گمشو لباستو عوض کن دختر ه°ر°ز°ه
دستمو پانسمان کرد و رفت منم رفتم تو اتاقم و لباسمو عوض کردم رفتم پیششون برای صبحانه نشستم
پوریا: ع راستی بهدیس دایی نرگس ۲۵ سالشه بعد مامان نرگس ترو دیده برای داداش پسر خوبی
بهدیس: برای ازدواج؟
پوریا:اره
فرزین: ۲ماه دیگ صیغه نامه باطل میشه وقتی رفت هر گوه میخواد بخوره
پوریا: خب هرچی زودتر بره خوبه که
بهدیس: کو تا ۲ماه دیگ
اینو گفتم و از جام بلند شدم و رفتم تو اتاقم
《۱هفته بعد》
لباس هارو ک شسته بودم پهنمیکردمک فرزین با عصبانیت امد خونه و پشت بندش مامانش امد و رفتن داخل و همونجا جربحث هاشون شروع شد منم لباس هارو پهن کردم و رفتم بیبینم چخبره
مامان پسرا: چراا ایلین طلاق دادی؟
فرزین: چون دوست داشتم....
فرزین: به وکیلم گفتم درخواست طلاق براش بفرسته تا هفته دیگ باید طلاقش بدم
پوریا: مامان باباچی؟
فرزین:هرچی میخواد بشه من زنی ک قبلا با پسرا بوده رو نمخوام
بعد ۳ ساعت رسیدم شمال و بعد ۱ ساعت رسیدم به یک ویلا
فرزین: لوازم هامون بیار بهدیس
بهدیس: لوازم هاشون بردم داخل ویلا
تو اون ویلا چهار تا اتاق کنار هم داشت دارا پوریا و فرزین رفتن تو اتاق هاشون اتاقم منم کنار فرزین بود
(فردا)
صبح بیدار شدم دیدم فرزین داره صبحانه اماده میکنه
بهدیس: اقا فرزین من خودم درست میکردم
دیدم جوابی نداد و رفتم کنارش
بهدیس: بدین من درست کنم(تخم مرغ)
فرزین: برو نمخواد
حرفی نزدم،دریخچال باز کردم ک اب بخورم شیشه اب از دستم افتاد و شیشه هاش رفت تو دستم ک فرزین امد یکی زد تو گوشم
بهدیس: چرا میزنی؟
فرزین: چون دست پاچلفتی《باداد》
دارا امد و امد طرفو دستمو گرفت
دارا: شیشه رفته تو دستت یک عالمه
بهدیس:خودم درش میارم
دارا: نمیشه باید ببرمت دکتر
فرزین زد به شانه دارا
فرزین: تو برو کنار دارا، بهدیس توهم بیا تو اتاقم
رفتم تو اتاقش
فرزین: بشین رو تخت
از تو چمدونش لوازم پانسمان اورد و جلوم زانو زد و دستمو گرفت مشغول دراوردن شیشه ها بود ک یکدفعه یکی از شیشه هایی بزرگرو از دستی فرو کرد تو دستم
بهدیس:اخخ نکن دربیار دردمیکنه
فرزین: تو غلط میکنی میزاری دارا بهت دست بزنه تو گوه میخوری با این لباس ک یقش تا پایین جلوی داداش هایی من راه بری 《لباس بهدیس یک تیشرته ک یکم یقش بازه》
بهدیس:مگه لباسم چشه؟ اصلا گوه خوردم شیشه رو دربیار
شیشو از دستم دراورد
فرزین: گمشو لباستو عوض کن دختر ه°ر°ز°ه
دستمو پانسمان کرد و رفت منم رفتم تو اتاقم و لباسمو عوض کردم رفتم پیششون برای صبحانه نشستم
پوریا: ع راستی بهدیس دایی نرگس ۲۵ سالشه بعد مامان نرگس ترو دیده برای داداش پسر خوبی
بهدیس: برای ازدواج؟
پوریا:اره
فرزین: ۲ماه دیگ صیغه نامه باطل میشه وقتی رفت هر گوه میخواد بخوره
پوریا: خب هرچی زودتر بره خوبه که
بهدیس: کو تا ۲ماه دیگ
اینو گفتم و از جام بلند شدم و رفتم تو اتاقم
《۱هفته بعد》
لباس هارو ک شسته بودم پهنمیکردمک فرزین با عصبانیت امد خونه و پشت بندش مامانش امد و رفتن داخل و همونجا جربحث هاشون شروع شد منم لباس هارو پهن کردم و رفتم بیبینم چخبره
مامان پسرا: چراا ایلین طلاق دادی؟
فرزین: چون دوست داشتم....
۸.۹k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.