sarnosht Shirin
sarnosht Shirin
part.4
ات ویو
چند هفته بعد
از اتاقم اومدم بیرون که مامان نورا و بابا روی مبل نشسته بودن ، آجوما هم میز صبحانه رو آماده میکرد
رفتم روی مبل نشستم
=صبح بخیر
مامان نورا ، بابا . صبح بخیر
=چیکار میکنین
بابا. دارم خبرا رو نگا میکنم
مامان نورا . مثل همیشه کارش همینه (خنده)
=(خنده)
&صبح بخیر ، میبینم جمعتون جمع
~صبح بخیر
مامان نورا. راستی ات کم کم داره مدرسه باز میشه
=ها چی؟
بابا. اره قراره بره دیگه
بابا بهم اشاره میکرد بگم آره
=آ آره
(پرش زمانی به شش ساعت بعد)
بابا. ات یادم رفت بهت بگم چند روز دیگه مدرسه باز میشه باید بری
=اوکی....
part.4
ات ویو
چند هفته بعد
از اتاقم اومدم بیرون که مامان نورا و بابا روی مبل نشسته بودن ، آجوما هم میز صبحانه رو آماده میکرد
رفتم روی مبل نشستم
=صبح بخیر
مامان نورا ، بابا . صبح بخیر
=چیکار میکنین
بابا. دارم خبرا رو نگا میکنم
مامان نورا . مثل همیشه کارش همینه (خنده)
=(خنده)
&صبح بخیر ، میبینم جمعتون جمع
~صبح بخیر
مامان نورا. راستی ات کم کم داره مدرسه باز میشه
=ها چی؟
بابا. اره قراره بره دیگه
بابا بهم اشاره میکرد بگم آره
=آ آره
(پرش زمانی به شش ساعت بعد)
بابا. ات یادم رفت بهت بگم چند روز دیگه مدرسه باز میشه باید بری
=اوکی....
۵۷
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.