اکنون عشق حقیقی پارت ۲۱
از زبان راوی:
گیو با تمام سرعت توی زمستون و سرما شینوبو رو برد خونه و گریه میکرد که چیزیش بشه. بعد شینوبو یکم چشم هاشو باز کرد و گفت:اِ...اه اگه نبودی....چیکار...میکر...میکردم...قطعا...می...میردم
گیو گفت:نباید میزاشتم بمیری شینوبو بدون تو زندگی برام معنی نداشت (اشک)
شینوبو هم کم کم گریه ش گرفت و اشک از چشم هاش رواااانه شد و دیگه نشد جلوی گریه ش رو بگیره
(۴۵ دقیقه بعد)
دوتاشون گم شدن گوشی هاشون هم نبود که ببینن کجان تا صبح هم مونده بود و کسی جز گیو و شینوبو نبود که کمکشون کنه
از زبان شینوبو:
تا صبح تلو تلو خوران و خسته میرفتیم جلو تا یکی رو ببینیم که کمک کنه راه خونه رو پیدا کنیم
تقریبا ظهر ساکورا رو تنها و نگران یه گوشه دیدم که دنبال یه چیزی میگرده منو دید اومد سمت گفت:کجا بودی من تروکو همجا رو گشتیم ولی پیداتون نکردیم
گفتم:ما گم شدیم
گفت:زود باش بیاید بریم تا ۳نفری گم نشدیم
رفتم خونه خسته و کوفته هیچ کاری نکردم و خوابیدم فقط میخواستم یه رویا ببینم نه چیز دیگه ای نه تروکو نه مدرسه نه خودم هیچی
هاه من کجام دنیای موازی؟
ها صبر کن من پسر شدمممممم و این یعنی تروکو و ساکورا هم پسرن و گیو و سانمی دختر وای نه بد بخت شدم وااااااااااااااای
اصلا فکرش رو نمیکردم یه روز اینطوری بشه دیگه من میخوام بیدار شم نمیتونم هیچ کدوم از دوستامو یا جنسیت بر عکس تصور کنم
حدود ۵بار خودکشی کردم ولی دوباره همون جا بیدار شدم ولی کسی به جز خودم رو ندیدم که یه دفعه یه...
ادامه دارد...
گیو با تمام سرعت توی زمستون و سرما شینوبو رو برد خونه و گریه میکرد که چیزیش بشه. بعد شینوبو یکم چشم هاشو باز کرد و گفت:اِ...اه اگه نبودی....چیکار...میکر...میکردم...قطعا...می...میردم
گیو گفت:نباید میزاشتم بمیری شینوبو بدون تو زندگی برام معنی نداشت (اشک)
شینوبو هم کم کم گریه ش گرفت و اشک از چشم هاش رواااانه شد و دیگه نشد جلوی گریه ش رو بگیره
(۴۵ دقیقه بعد)
دوتاشون گم شدن گوشی هاشون هم نبود که ببینن کجان تا صبح هم مونده بود و کسی جز گیو و شینوبو نبود که کمکشون کنه
از زبان شینوبو:
تا صبح تلو تلو خوران و خسته میرفتیم جلو تا یکی رو ببینیم که کمک کنه راه خونه رو پیدا کنیم
تقریبا ظهر ساکورا رو تنها و نگران یه گوشه دیدم که دنبال یه چیزی میگرده منو دید اومد سمت گفت:کجا بودی من تروکو همجا رو گشتیم ولی پیداتون نکردیم
گفتم:ما گم شدیم
گفت:زود باش بیاید بریم تا ۳نفری گم نشدیم
رفتم خونه خسته و کوفته هیچ کاری نکردم و خوابیدم فقط میخواستم یه رویا ببینم نه چیز دیگه ای نه تروکو نه مدرسه نه خودم هیچی
هاه من کجام دنیای موازی؟
ها صبر کن من پسر شدمممممم و این یعنی تروکو و ساکورا هم پسرن و گیو و سانمی دختر وای نه بد بخت شدم وااااااااااااااای
اصلا فکرش رو نمیکردم یه روز اینطوری بشه دیگه من میخوام بیدار شم نمیتونم هیچ کدوم از دوستامو یا جنسیت بر عکس تصور کنم
حدود ۵بار خودکشی کردم ولی دوباره همون جا بیدار شدم ولی کسی به جز خودم رو ندیدم که یه دفعه یه...
ادامه دارد...
۲.۰k
۰۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.