Family members
پارت ۱۷
* خونه*
ا/ت: کوک مدام تو خونه میچرخید و فکر میکرد* بسه دیگه..سرم گیج رفت
کوک: چطوری.چطوری پیدامون کرد؟
ا/ت: نمیدونم ولی..
کوک: ولی چی
ا/ت: نمیدونم .. غذا آماده اس!
کوک: اومدم*
*
یونا: چهار دست و پا اومدن آشپزخونه*
کوک: فسقلی تو چطوری اومدی اینجا؟
ا/ت: ععرررر برای بار اول چهاردست و پا رفتتت..ععررررر
کوک: بغلش کردم و تند تند لپشو بوس کردم* آفرین به دختر زرنگم.. شروع کردم بازی کردن با دست هاش*
یونا: خنده*
کوک: باید یه جا فرار کنیم جایی دور از اینجا
ا/ت: و اینکه کشور شناخته شده نباشه چون اکثرا بابابزرگ اونجاها سرو کار داره
کوک: بریم کره شمالی😂
ا/ت:😂 یا هم افغانستان
کوک و ا/ت: ترکیهههه
کوک: اتفاقا اونجا عمو نامجون اونجا ویلا داره
ا/ت: باید آبجی هامن بیات چون وقتی بفهمن ما نیستیم میرن سراغ اونا
کوک: راست میگی بهشون میگیم اونجا جمع بشیم..مطمعنم دیگه نمیتونه پیدامون کنه..
ا/ت: ما بدبخت بخاطر یک مریض همش باید ازکره فرار کنیم
کوک: دیکه کاربه که شده
ا/ت: تازه یک کشور امن هم هست
کوک: آنکارا...استانبول.آنتالیا..کجا؟
ا/ت: بنظرم..استانبول
کوک: فکر خوبیه
ا/ت: یونا رو از کوک گرفتم تا بهش کمپوت آلبالو بدم*
یونا: ملوچ ملوچ* ( 😖نگاه کردن به ا/ت و کوک)
کوک: مثل اینکه خوشش نیومده😂
ا/ت: لپ یونا رو بوسیدم* پس بیا با قاشق بهت سیب بدم*
کوک: یه چیزی یارت نرفته؟ ( به لپم اشاره کردم) یونا رو بوسیدی ولی منو نه!
ا/ت: حسودی بده ها!.. بیا* :)
یونا: جیغ و خنده*
کوک: ببخشید ولی مامانت مال منه
یونا: جیغ*
کوک:😂
*
ا/ت: اینم از آخرین قاشق*
یونا: خنده*
کوک: اون دندون خرگوشی هاتو نریز بیرون دختر 😂..بوسیدن لپش*...
ا/ت: خوبه منم..( لبمو بوسید)
کوک: بزار کارمو تموم کنمم😂..باورم نمیشه یونا دیگه داره چیزای دیگه میخوره
ا/ت: منم همینطور
* خونه*
ا/ت: کوک مدام تو خونه میچرخید و فکر میکرد* بسه دیگه..سرم گیج رفت
کوک: چطوری.چطوری پیدامون کرد؟
ا/ت: نمیدونم ولی..
کوک: ولی چی
ا/ت: نمیدونم .. غذا آماده اس!
کوک: اومدم*
*
یونا: چهار دست و پا اومدن آشپزخونه*
کوک: فسقلی تو چطوری اومدی اینجا؟
ا/ت: ععرررر برای بار اول چهاردست و پا رفتتت..ععررررر
کوک: بغلش کردم و تند تند لپشو بوس کردم* آفرین به دختر زرنگم.. شروع کردم بازی کردن با دست هاش*
یونا: خنده*
کوک: باید یه جا فرار کنیم جایی دور از اینجا
ا/ت: و اینکه کشور شناخته شده نباشه چون اکثرا بابابزرگ اونجاها سرو کار داره
کوک: بریم کره شمالی😂
ا/ت:😂 یا هم افغانستان
کوک و ا/ت: ترکیهههه
کوک: اتفاقا اونجا عمو نامجون اونجا ویلا داره
ا/ت: باید آبجی هامن بیات چون وقتی بفهمن ما نیستیم میرن سراغ اونا
کوک: راست میگی بهشون میگیم اونجا جمع بشیم..مطمعنم دیگه نمیتونه پیدامون کنه..
ا/ت: ما بدبخت بخاطر یک مریض همش باید ازکره فرار کنیم
کوک: دیکه کاربه که شده
ا/ت: تازه یک کشور امن هم هست
کوک: آنکارا...استانبول.آنتالیا..کجا؟
ا/ت: بنظرم..استانبول
کوک: فکر خوبیه
ا/ت: یونا رو از کوک گرفتم تا بهش کمپوت آلبالو بدم*
یونا: ملوچ ملوچ* ( 😖نگاه کردن به ا/ت و کوک)
کوک: مثل اینکه خوشش نیومده😂
ا/ت: لپ یونا رو بوسیدم* پس بیا با قاشق بهت سیب بدم*
کوک: یه چیزی یارت نرفته؟ ( به لپم اشاره کردم) یونا رو بوسیدی ولی منو نه!
ا/ت: حسودی بده ها!.. بیا* :)
یونا: جیغ و خنده*
کوک: ببخشید ولی مامانت مال منه
یونا: جیغ*
کوک:😂
*
ا/ت: اینم از آخرین قاشق*
یونا: خنده*
کوک: اون دندون خرگوشی هاتو نریز بیرون دختر 😂..بوسیدن لپش*...
ا/ت: خوبه منم..( لبمو بوسید)
کوک: بزار کارمو تموم کنمم😂..باورم نمیشه یونا دیگه داره چیزای دیگه میخوره
ا/ت: منم همینطور
۲۱.۶k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.