ن فیک "قسمت تاریک "
ن فیک "قسمت تاریک "
پارت 2
------------------
موری : دازای،چویا و امیلیا مأموریت شما مثل بقیه ی مأموریت ها نیست...یکی از سازمان های ضد مافیا که از افراد موهبت دار که برای کشتن آموزش دیده شدن به انبار مافیا در این ماه دو بار حمله کرده
بهتره هر چه زود تر جلوی این کار ها گرفته شه وگرنه اتفاقات خوبی نمیافته...
×لعنتی دوباره....
امیلیا بدون هیچ هرچی از اتاق خارج شد و دم در وایساد *
+نمیخواین بیاین ؟
دازای و چویا و دنبالش رفتن *
***
از زبان چویا ×
چند وقته امیلیا خیلی عجیب رفتار میکنه
خیلی ساکت تره و همش تو فکره...نمیفهمم چی شده
***
از زبان امیلیا +
هر روز و شب یاد اون جهنم میوفتم...
حتی فکرش هم نمیکردم بتونم یه روز از اونجا فرار کنم
انقدر فکر اونجام که شب ها نمیتونم بخوابم
_امی با تو ام
+چ...چته ؟
_چرا انقدر تو فکری چیزی شده ؟
+نه...چیزی نشده
×چرا سازمان اون عوضی ها وسط جنگل عه؟
_به همون دلیلی که تو هویجی
+باز این دوتا شروع کردن
رسیدن نزدیک های سازمان *
_کی میخواد حواس نگهبانا رو پرت کنه ؟
+× تو :/
_باشه...
***
ببخشید بد شد ._.
پارت 2
------------------
موری : دازای،چویا و امیلیا مأموریت شما مثل بقیه ی مأموریت ها نیست...یکی از سازمان های ضد مافیا که از افراد موهبت دار که برای کشتن آموزش دیده شدن به انبار مافیا در این ماه دو بار حمله کرده
بهتره هر چه زود تر جلوی این کار ها گرفته شه وگرنه اتفاقات خوبی نمیافته...
×لعنتی دوباره....
امیلیا بدون هیچ هرچی از اتاق خارج شد و دم در وایساد *
+نمیخواین بیاین ؟
دازای و چویا و دنبالش رفتن *
***
از زبان چویا ×
چند وقته امیلیا خیلی عجیب رفتار میکنه
خیلی ساکت تره و همش تو فکره...نمیفهمم چی شده
***
از زبان امیلیا +
هر روز و شب یاد اون جهنم میوفتم...
حتی فکرش هم نمیکردم بتونم یه روز از اونجا فرار کنم
انقدر فکر اونجام که شب ها نمیتونم بخوابم
_امی با تو ام
+چ...چته ؟
_چرا انقدر تو فکری چیزی شده ؟
+نه...چیزی نشده
×چرا سازمان اون عوضی ها وسط جنگل عه؟
_به همون دلیلی که تو هویجی
+باز این دوتا شروع کردن
رسیدن نزدیک های سازمان *
_کی میخواد حواس نگهبانا رو پرت کنه ؟
+× تو :/
_باشه...
***
ببخشید بد شد ._.
۸.۶k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.